Pahra پهره

news about balochistan

Sunday, December 17, 2006


بپا خیز! بپا خیز ملت بلوچ

ای پسربلوچ وای دختربلوچ بپاخیز،بپاخیز؛وقت تنگ است،ددان و دژخیمان درکمینند و
شغالان به جانِِ نیمه جان سرزمین بهترازجانمان افتاده اند.دیگراندکی درنگ جایزنیست،
خواب را زدیدگان باید زدود ودست در دست باید فشرد،عزم را جزم باید نمودولباس کهنه
جور،عقب ماندگی وتحجر را باید درید تا ملّت خویش را رهنمون منزلگه امید گردانی .

بپاخیز پسر بلوچ ،بپاخیز دختر بلوچ ؛ شمایید که فانوس راه پدران خسته و مادران
صبورید.این شمایید که پرچمدار کارزار ستیز با بیداد و ستمید.آگاه باش،آگاه باش که تو
می توانی با فریادی آکنده از بغض ،به بلندای تفتانِ جاویدان صبور و گستره ای به پهنای
دریای همیشه نیلگون بلوچستان ،مشعل ترقی ،عزت و سرفرازی را در دست گیری و راه
را برای آیندگان هموار نمایی و نام خود و ملت خویش را بر سرسرای تاریخ حک نمایی.

بپاخیز ،بپاخیز ای پسر بلوچ و ای دختر بلوچ ؛ بنای جهل و جور را باید برافکند ،
استعمار و استثمار را باید خانه نشین کرد ، و نیز موریانه صفتانی که از اندرون به تاراج
و چپاول فرهنگ ، عزت و وجود ملت پرداخته اند و تیشه بر ریشه خویش می زنند را به
دستان پرتوان عدالت سپرد. .

این را بدان وقتی که شما قدم در راه گرفتن حق حاکمیت خویش نهید کسی را یارای
ایستادگی در برابرتان نخواهد بود ، خواه بیگانه ای باشد و خواه دوستنمایی در قمیص
تزویر و ریا و شما همچون پتکی خواهید بود بر سر آن نامردمان. .
بی شک آنروز فرا خواهد رسید. .
روز سربلندی و آزادگی. .
بپاخیز ، بپاخیز... .

نویسند: شہ بخش




اعلاامیه جبهه مردم بلوچستان
بدینوسیله اعلام میشود که جبهه مردم بلوچستان بجای جبهه متحد بلوچستان فعالیت خود را اغاز مینماید. جبهه مردم بلوچستان ادامه دهنده تلاش های پیشین ماست و همان اصول و هدفهارا دنبال میکند.کلیه تعهدات جبهه متحد بلوچستان به جبهه مردم بلوچستان واگذار میشود. امیدواریم که بتوانیم با استفاده از تجربیات گذشته گامهای موثرتری را برای رسیدن به هدفهایمان برداریم.جبهه مردم بلوچستان23.11.2006

Thursday, December 14, 2006

شرکت نماینده جبهه متحد بلوچستان ایران -جمهوریخواهان فدرال در کنفرانس کلن آلمان
کنفرانس بزرگ انجمن پژوهشگران ایران با همت جناب دکتر لاجوردی در کلن آلمان به مدت دو روز تحت عنوان آینده ایران "حکومت غیر متمرکز، فدرالیسم . ..."در تاریخ نه و ده ( 9 و 10 دسامبر) بر گزار گردید، که به طور مستقیم و زنده از طریق اینترنت و تلویزیون پخش می شد.
خوشبختانه نماینده جبهه متحد بلوچستان ( جمهوریخواهان فدرال) در آن شرکت فعال داشته و به نقطه نظرات سیاسی و خواسته های ملی ملت بلوچ پرداخت ، آنچه برای جبهه ما در این کنفرانس بیش از هر چیزی حائذ اهمیت اساسی بود ، مسئله ،، پذیرش بحث در باره فدرالیسم و نیز گفتگو بر سر تقسیم قدرت سیاسی وعدم تمرکز ،، در ایران آینده پس از حکومت مذهبی کشور چند ملیتی است. اینکه جمعی مسئول و بزرگ از متفکرین ،همانطور که از نام برگزارکنندگان این کنفرانس پیداست به طرح مسئله ملتها و سرنوشتشان در دمکراسی آینده ایران پرداختند ، بشارت بزرگی نخست بر جنبش های ملی ملیتهای ایران و سپس بر تمامی مردم کشور خواهد بود
این کنفرانس به خوبی نشان داد که اکثریت قریب به اتفاق متفکرین و دوستداران واقعی ایران فردا تامین یک امنیت فراگیر و دمکراسی پایدار را تنها از طریق حل مسائل ملی ملتهای ایران می بینند
نماینده جبهه متحد بلوچستان ایران-جمهوری خواهان به اتفاق نماینده ای دیگر از جنبش ملی بلوچستان ایران به تشریخ مسائل عمده جنبش ملی پرداختند.آنچه که ما در این نشت تاکید نهادیم عبارت بودند از
1-روشن نمودن و تبیین خقوق شهر وندی برابر و حقوق ملی.

2- تاکید بر نظام جمهوری فدرال و حاکمیت مردم بلوچ
وتقسیم برابر قدرت بین ملتها و عدم تمرکز قدرت در مرکز.

3 - تشریخ وضعیت فعلی بلوچستان
و افشا گری در مورد اعدامهای اخیرو جنایات رژیمهای گذشته در بلوچستانجبهه متحد بلوچستان ایران-جمهوریخواهان فدرال
12 دسامبر 2006


"آینده ایران"
حکومت غیرمتمرکز، فدرالیسم . . .؟
آینده ایران که موضوع كنفرانس است بدرجاتی بستگی به نوع بینش و ظرفیت واقع بینی و دمکراتیک ما نیروهای پیشرو و جریانات سیاسی دمکرات دارد تا در کدام مسیر قرار گیرد.
در عرصه سیاست جهان بینش عدم تمرکز قدرت برجسته­ترین شیوه کار سیاسی در حال حاضر است. در افریقا، آسیا، اروپا و امریکای لاتین بخش بسیار قابل توجهی از قدرت مرکزی تقلیل و به مراکز پایینی سپرده شده است(Elazar1996, Montero & Samuels 2003).
شواهد دال بر این است که سیاستمداران، سیاستگذاران و همچنین آکادمیستها عدم تمرکز قدرت را اساس حکومتگری خوب میدانند(Thacker, Boston University 2006).
برای اینکه توانسته باشیم ایران را از تاریکی و دیکتاتوری ممتد برهانیم لازم است تا شناختی کامل از جامعه و مردم ایران داشته باشیم و با بکارگیری از چنین شناختی راهبردهای سیاسی­مان را برای گزینش پیش روی مردم ایران قرار بدهیم تا آنها با انتخاب آزاد شان نوع و ساختارحکومت دمکراتیک آینده کشور را برگزینند.

نخست باید بررسی کرد که آیا ایران یک جامعه­ای است همگون یا متنوع تا برای نوع و ساختار حکومتی که متناسب با شرایط و خصوصیات ایران و نیز مدلی دمکراتیک باشد، مبارزات­مان را سمت وسوی دهیم.
جامعه کثیرالمله، جامعه­ای است متنوع که در آن گروههای ملی با رسوم، زبان، مذهب و وابستگی متفاوت­شان با هم بدون تبعیض، خطر اسیمیلاسیون و یا خطر سگریگاسیون زندگی کنند(Kymlicka, Politics in the Vernacular, Oxford University, 2001).

ایران مردمانی با هویتهای بلوچ، فارس، عرب، کُرد، ترک، ترکمن و . . . دارد که در مناطق مجزای اجدادی­شان و با زبان و فرهنگهای متفاوت و تاریخ بالاخص خود زندگی میکنند. برای مثال مردم بلوچ در جنوب شرقی ایران ساکن ( بیشترین بخش از بلوچها در پاکستان و نیز بخشی در افغانستان هستند) و ازهزاران سال است که صاحب این خطه­اند. مـیرجـلال خـان در قرن دوازدهم میلادی یعنی قریب نُُصد صدسال پیش اولین حکومت کنفدراتیو بلوچ را در بمپـور واقع در بلوچستان غربی- ایران تاسیس کرد.
زبان آنها بلوچی است و لباس بلوچی را بتن دارند. اکثریت غالب بلوچها سُـنی مذهب­اند.
(Baloch Nationalism, Bresseg T M, 2004, P 138)

فارسها در مناطق خودشان که جدا از مناطق بلوچ و کرد و عرب و ترک و ترکمن نشین و . . . است با فرهنگ و تاریخ مجزای بزبان غنی فارسی صحبت مینمایند. در این شکی نیست که زبان فارسی بعنوان زبان لشکری و حکمرانی در این مناطق توسط حاکمان بر ایران بکار گرفته شده و میشود اما هرگز جایگزین دیگر زبانها نشده است.

بسیاری از ایران­شناسان ایران را بعلت داشتن هویتهای اصیل بومی متعدد، آنرا به یک کشور موزائیک تشبیه میکنند.
در جهان تنها جند کشور "منواتنیک" هستند و بطور واقعی کشوری با ملت واحد محسوب میشوند در حالیکه بیشتر کشورها جوامعی پلورالیستی و متنوع میباشند و در واقع کشور ملتها بشمار میایند(Nations and Nationalism in Global Era, A.D. Smith, P95, 2002 ).


پس وجود هویتهای متفاوت در بین مردم ایران، جامعه ایران را یک جامعه متنوع کرده و آنرا از یک کشور تک ملتی به کشوری کثیرالمله ترفیع داده است.
کشورهای جند ملتی(Multination States) جوامعی هستند که در آن بیش از یک ملت در آن ساکن باشند(In Defence of Multinational Citizenship, S. Harty & M. Murphy, 2005).

جامعه شناسان و متفکران علوم سیاسی(Hegel, Marx, Webber, Howbsbawn, Smith …)
پدیده ملت را بنابر بینش و جهان بینی­شان بشکلهای مختلفی تعریف کرده اند که هر کدام نوعی از ساختار سیاسی را برای جوامع در نظر دارند. ملت به گروهی از مردم که دارای زبان، فرهنگ، تاریخ و سرزمین و احساس مشترک و یگانگی باشند اطلاق میشود.

مردم بلوچ دارای تمامی معیارها و خصوصیات لازم است که به یک ملت اطلاق میشود. حتی اگر معیار اقتصادی(Economical viability) را در مورد مردم بلوچ بکار ببریم، بلوچستان با داشتن موقعیت بسیار مناسب ژئوپلیتیکی و جغرافیایی­اش و نیز منابع سرشار طبیعی این پیشرط اقتصادی را برای مردم بلوچ فراهم نموده است. طبق تمام متدلوژیهای رایج بلوچ یک ملت است. در نتیجه در ایران بیش از یک ملت زندگی میکنند و ایران کشوری چند ملتی است .

واقعیات موجود پلورالیستی در ایران حکم میکند تا قبول تفاوتها در بین مردم ایران و چندملتی بودن کشور پذیرفته شود تا حقوق تمامی ملل در ایران، دمکراسی و یکپارچگی ایران مورد تضمین قرار گیرد.

در جهان معاصر ساختارهای سیاسی متعددی وجود دارند که در کل به دو دسته عمده نظامهای یونیتاری( غالباً متمرکز) و فدرالیستی(غیرمتمرکز) تقسیم بندی میشوند. یونیتاری یا فدرال بودن دولت پی آمدهای مهمی دارد بر مردمانی که در چارچوب ارضی آن زندگی میکنند(Nations& Nationalism in Global Era, AD Smith 2002) .

در نظام یونیتاری حاکمیت(غالباً) دریکجا متمرکز و در دست حکومت مرکزی است. بخشهای اداری اختیارات شان را بجای ساختار حکومت دوگانه، از ارگانهای مشترک حکومت مرکزی اتخاذ مینمایند. حکومتهای منطقه ای در چنین نظامی طبق قانون اساسی ماتحت حکومت مرکزی­اند و مستقلاً قادر به نمایندگی مستقیم شهروندان نیستند و قدرت مستقل در قانونگذاری و امور اجرایی ندارند.
استانهای خودمختاریا کمون­ها در نظام یونیتاری بندرت دارای اختیارات و قدرت سیاسی وسیع هستند، اگرچه به بعضی از حقوق مشخصی مانند دفاع و ترویج از فرهنگ، مذهب و زبان را میتوانند داشته باشند. بطور مثال کشورهای عربستان سعودی، لبنان، اردن ، ترکیه، فرانسه و نیوزیلند دارای نظام یونیتاری هستند.
در نظام یونیتاری خطر بقدرت رسیدن یک گروه(مذهبی یا شونیستی) که منافع دیگر گروههای ملی را نفی کند وجود دارد. چنین گروههایی بالطبع دیگر گروههای ملی را متحد برابر ندانسته و در توزیع ثروتهای ملی تبعیض قایل میشوند. در نظام یونیتاری امکان رادیکالیزه شدن درجامعه استبدادی بشدت زیاد است زیرا در سطح منطقه ای هیچ مکانیزم دمکراتیکی وجود ندارد تا جامعه را بسوی اعتدال سیاسی به پیش ببرد.

ساختار حکومتی در ایران از صدسال پیش تا کنون یونیتاری متمرکزمستبد بوده که رژیم جمهوری اسلامی از بدترین نوع­ شان است. تمرکزگرایی در ایران سبب بروز دیکتاتوری خشن و نقض آشکار حقوق بشر بوده و راه تسامح و دوستی بین ایرانیان را دشوار کرده است.
با وجود آمدن دولتهای مدرن در پایان قرن هیجدهم میلادی در اروپا، قاجاریان تلاش کردند تا با سرکوب مردم را مطیع و ایران را بسوی یکسان­سازی بکشانند. مقاومت مردم در ایران مانع از این جنوساید قاجاریان شد. رضاشاه با سرنگون ساختن سلسله مستبد قاجار دیکتاتوری را به ارث برد و زمام امور را بدست گرفت و سلسله پهلوی را با حمایت بیگانگان بنیاد نهاد.
رژیم پهلوی نیز سیاست یکسان سازی را با اعمال فشار و ظلم بر ملل در ایران بشدت دنبال کرد و سبب برقراری حاکمیت دیکتاتوری گسترده بر کشور شد. فرهنگ و تاریخ ملل غیرفارس از آن پس در ایران بطور سیتماتیک توسط حکمرانان مورد تحقیر و حملات قرار دارند. ترک ستیزی رژیمهای پهلوی و اسلامی نمونه بارزی از سیاست فرهنگ ستیزی و هویت کُشی ملل در ایران است.

ملت بلوچ با مبارزات شان نشان داده اند که با سیاست اسیمیلاسیون هیچگونه سر سازشی ندارند. از نظر جنبشهای ملی – دمکراتیک هرگونه حرکت و سیاستی در این راستا برابر با نفی هویت ملی و فرهنگ ستیزی است. فرهنگ یک سیستم است که تصورات، باورها، ایده ها و درک مشترک را در بر میگیرد(National Identity, Holy & Laisdlav, Cambridge University 1996).

برای جنبشهای ملی پذیرفته شدن هویت ملت­شان از اهداف بسیارمهم مبارزاتی است. ما در عصر حاضر شاهد برخاستن ملتهای بدون کشور بعنوان بازیگران سیاسی با پتانسیل زیاد که قادر به یکجا کردن و رشد احساسات ملی در همبستگی و وفاداری مردم برای تثبیت و شناساندن هویت ملی شان هستند، میباشیم. جنبشهای ملی در اکثر موارد در مبارزه با کوته اندیشی، نادیده گرفتن هویت ملل و عدم تمایل حکمرانان کشور در برسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت در چارچوب مرزهای کشور بوده است.
(Political Community in Global Era, M Guibernau, Open University 2000)

در کانادا و اسپانیا که کشورهای دمکراتیک هستند، مسئله چندملتی به یک امر پذیرفته شده حقوقی تبدیل شده است. در ماه سپتامبر۲۰۰۵ پارلمان اسپانیا در قانون اساسی­اش تغییر آورد وهویت ملی کاتلانها را بعنوان یک ملت برسمیت شناخت و نیز روابط و شیوه تقسیم قدرت بین اسپانیا و کاتلان را مشخص نمود. منطقه کاتلان دارای جمعیتی کمتر از یک ششم اسپانیا است. روز سه شنبه ۲٨ نوامبر۲۰۰۶ پارلمان كانادا نیز بعد از مدتها بحث با اعطای جايگاه "ملت" به ايالت كبك در چارچوب كانادای متحد موافقت كرد.

جنبشهای ملی معاصر در بین ملتهای بدون کشور فعالانه در حال کشورسازی هستند، اما این کشورسازی با کشور متعارف کلاسیک متفاوت است.
Nations& Nationalism in Global Era, AD Smith 2002, P149).)

بروز جنبشهای ملی در اغلب موارد نه بر این است که ملت تحت ستم آزرده و خشمگین از احساس نداشتن شـرف انسانی بوده، بلکه برای بقای هویت ملی اش میباشد.
(Nations without States, G Montserrat 2000)
حکمرانان ایران هویت ملی بلوچ را نپذیرفته و به سرکوب مبارزان بلوچ پرداخته اند.
تنازع هنگامی در جوامع چند فرهنگی بروز میکند که گروههای ملی در اقلیت دسترسی مشابه به نهادهای دولتی نداشته باشند و از نظر حقوقی برابر شناخته نشوند. در نتیجه مبارزه این گروههای ملی برای بحساب آمدن شان در نهادهای سیاسی و قدرت یک عکس العمل در برابر پروسه ملت سازی گروه غالب و دولت است.
.(Kmylicka, Politics in Vernacular, Oxford University 2001)
دولت را " وبـر Webber -" چنین تعریف میکند:
یک جامعه بشری که ادعای حق انحصاری مشروع از استفاده زور در محدوده جغرافیایی اش دارد. دولت در حقیقت بشکل غیرجانبدارانه عمل نمیکند، بلکه پروسه ملت سازی را دنبال مینماید(Miller & Tamir). هدف اصلی غالب دولت ها در دوصد سال اخیر بوجود آوردن یک ملت واحد در محدوده جغرافیایی شان بوده تا بدینسان حاکمیت جبری شان بر دیگر ملل مشروعیت پیدا کند. (Political Community in Global Era, M Guibernau, Open University 2000)

جنبش ملی در بلوچستان دارای فراز و نشیبهای زیادی بوده است. شهید رحیم زردکوهی جنبش ملی بلوچستان – ایران را در سال ۱۳۵۰ بنیانگذاری و رهبری کرد و بمبارزه با رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی در دفاع از هویت ملی ملت بلوچ پرداخت. از آن پس ملی گرایی در بین روشنفکران بلوچ رشد کرده که احساس قوی مشترک ناسیونالیستی را در بلوچستان در سطح وسیعی گسترش داده استBaloch Nationalism, Bresseg T M, 2004)).

اعدامهای پی در پی مردم بیگناه در بلوچستان، آذربایجان، کردستان و اهواز و تخریب اراضی در ترکمن صحرا و متعاقباً سکوت مخالفان رژیم در اینمورد گویای رد مطالبات جنبشهای ملی است که فضایی از دلسردی و تبعیض را بین ملل تحت ستم بوجود آورده و راه برقراری دمکراسی را در ایران ناهموار و با مشکلات مواجه کرده است. همانگونه که هگل در باره ناسیونالیسم لهستان باور داشت رد کردن بنیادهای بینش ناسیونالیسم، راه پیشرفت برای برقراری دمکراسی و حقوق بشر را دشوار خواهد کرد.

کارشناسان بر این باورند که داکترین مشخصی برای ناسیونالیسم نیست و بهمان اندازه که ملتهای متعدد موجود است، انواع مختلف ناسیونالیسم و ملی گرایی وجود دارد.
از نظر اسمیت، بنیادهای بینش ناسیونالیسم عبارتند از:
جهان به ملتها تقسیم شده که هرکدام دارای خصلت و سرشت خویش اند
ملت اساس تمام قدرت سیاسی است. وفادارای به ملت بالاتر از هر وفاداری دیگر است
انسانها برای اینکه آزاد باشند باید خود را متعلق به یک ملت بدانند
برای برپایی صلح و عدالت در جهان، هر ملت باید آزاد و در امنیت باشد
5. خودمختار بودن برای هویت ملی الزامی است
ایده آلهای اساسی:
1. هویت ملی
2. اتحاد ملی
3. خودمختاری ملی (Nations& Nationalism in Global Era, AD Smith 2002, P149).


مبارزه ملت بلوچ در راستای برابری ملی انسانهاست. تحقق این اصل دمکراتیک یعنی برابری ملی در جامعه چند ملتی ایران با مشارکت در قدرت و پروسه سیاسی میسر است بشرطی که ملتها اساس تمام قدرت سیاسی باشند. در برنامه مبارزاتی کنگره ملیتهای ایران فدرال و نیز سازمان – جنبش ملی بلوچستان ایران(زرمبش) ، ملتهای ایران اساس قدرت سیاسی­اند.


گیبرنو جامعه شناس و کارشناس در مسئله جنبشهای ملی معتقد است که: مبارزه برای تامین و بقای هویت ملی راه را برای برابری ملی و مشارکت در پروسه سیاسی و قدرت که بر زندگی شان تاثیرپذیر است در جامعه باز میکند. بنظر وی پذیرفته شدن وجود ملتهای متفاوت در کشورعواقب مستقیم در زمینه های اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی در بر خواهد داشت(Guibernau M, Political Communities in a Global Era, 2000).

هویت بلوچی که یک داده جمعی برای ما ملت بلوچ است نافی هیچیک از پدیده های دمکراتیک نیست و مقدم بر همه آنهاست. هویت ملی، غرور ملی و مسایل اخلاقی در پروسه برسمیت شناخته شدن بر مسایل اقتصادی ارجحیت دارند(Guibernau M).



نظام فدرال

سیستم فدرال یک ساختار حکومتی است که در آن قدرت بین اجزای تشکیل دهنده و مرکز تقسیم میگردد. بر خلاف سیستم یونیتاری حاکمیت تقسیم میشود تا هر جزء اختیار تام در حوزه اش داشته باشد و مستقلاً عمل کند. نوع و درجه تقسیم قدرت در کشورهای فدرال متفاوت است(Stanford Encyclopaedia). در حال حاضر بیست و پنج کشور در جهان دارای نظام فدرال هستند.
از آنجاییکه ایران کشوری چند ملتی است و در آن تفاوتهای ملی مشهود هستند لذا مطالعه سیستهای فدرال در کشورهای جهان بویژه کشورهایی که تنوع ملی دارند، مفید و موثر خواهد بود. در این نوشتار این امکان میسر نیست از اینرو فقط به جنبه هایی از فدرالیسم که میتوانند مفید واقع گردند، پرداخته میشود.

بطور عموم تقسیمات کشوری به شکل ابجکتیو که معیار جغرافیایی و اقتصادی را بکار میگیرد و یا به شکل سبجکتیو که معیارهای اتنیکی، زبان و مذهب را بکار میگیرد، صورت میپذیرد. نظامهای فدرال بیشتر شکل سبجکتیو را در تقسیمات کشوری بکار میبرند.
اگرچه برای تقسیم قدرت در یک سیتم فدرال فرمول استانداردی برای تقسیم قدرت بین حکومت فدرال و حکومتهای مناطق موجود نیست، غالباً در جوامع متنوع حکومتهای منطقه ای دارای اختیارات بیشتری هستند.

درسیستمهای فدرال، تصمیم گیری بعلت لایه های بیشتر زمان طولانی­تری را میطلبد، اما کیفیت کار پروسه بهتراست زیرا هر جزء یا منطقه دارای نمایندگان سیاسی و مسئولان اداری اند که در ارتباط تنگاتنگی با مردم اند. از اینرو میزان پاسخگویی به مردم و کنترل مردم بر مسئولان زیاد و شیوه­ای دمکراتیک است. سیستم فدرال با داشتن حکومتهای متعدد و منطقه­ای در شکل­گیری بازار آزاد و نیز زمینه­های تشویق برای سیاستمداران و بوروکراتها درانجام وظایف وشیوه حکومتی برتر برای حفظ مناطق در کل سیتمی موثراست(Ribstein 2006).

سیستم فدرال اساساً دارای حکومتهای جندلایه ای است که حاکمیت مشترک در سطح حکومت مرکزی برای انجام امور مشخص، خودمختاری برای مناطق و یا واحدها برای انجام امور منطقه ای در نظرگرفته شده بدون اینکه حکومتهای خودمختار و حکومت مرکزی از یکدیگر برتر و یا ماتحت باشند.

برسمیت شناختن تفاوتهای ملی و فرهنگی در ساختار سیاسی ایران آینده از مهمترین پایه های دمکراسی در کشور است. اصولاً کشورهای فدرال ساختار حکومتی شان را بگونه ای تنظیم مینمایند تا اتحاد و تفاوتهای جامعه را برای ایجاد یک اتحاد سیاسی پایدار درهم آمیزد.

کارشناسان علوم سیاسی جهان بر این باورند که بطور کلی نظامهای فدرال در یکپارچگی و حفظ تمامیت ارضی کشورهای دمکراتیک با تنوع ملی و مذهبی کارآیی موثری دارند.
یکی دیگر از جنبه های مثبت فدرالیسم این است که نظام حکومتی فدرال بر سیاستهای غیردمکراتیکی را که رژیم متمرکز بنیادگرای جمهوری اسلامی بر انها استوار است خط بطلان میکشد.

قانونگذاری در سیستمهای فدرال بشکل بایکمرال(Bi-Cameral) یعنی دو مجلسی انجام میگیرد. بطور مثال در ایالات متحده امریکا دو مجلس سنا و کنگره مراکز قانونگذاری­اند.
در نظام فدرال قوای مقننه و اجرایی بطور مساوی بین حکومت مرکزی و مناطق تقسیم میشوند تا استقلال سیاسی حکومتها در امورشان و نیز حاکمیت مشترک در امور مشخص تامین شود. حکومتهای مناطق و حکومت مرکزی دارای اختیارات قانونگذاری، اجرایی و قضایی اند که حدودشان در قانون اساسی تعیین شده است.
حکومتهای مناطق در پارلمان و در بعضی موارد در تشکیل حکومت مرکزی شرکت برابر و مستقیم دارند.

مشارکت ملتها در قدرت سیاسی و نهادهای دولتی در جوامع پلورالیستی به دو شکل سیمتریک و اسیمتریک انجام میگیرد. کردهای عراق شکل اسیمتریک مشارکت را در نظر دارند. در سیستم فدرال امریکا و استرالیا رابطه مرکز و ایالات بر اساس پرینسیپال سب سی دیاریتی استوار است. از اینرو قانون اساسی تنها اموری را که حکومت فدرال از انجام موثرترشان بر میاید، محول کرده و مابقی امور را برای ایالات محفوظ کرده است.
در این نوع سیستم از حکومتی، منشاء قدرت و حاکمیت ایالات هستند که با واگذاری بخشی از حاکمیت شان به حکومت فدرال یک سیستم دوگانه و شراکتی حاکمیت را دارند.
یک نظام فدرال دمکراتیک در ایران باید به ملل خود اجازه کافی بدهد تا با مشارکت فعال و برابر در حکومت مرکزی، حقوقشان را تامین نمایند. برتری مهم یک نظام فدرال در این است که میتواند منطبق با شرایط متفاوت هر جامعه ای باشد و خواهان اتحاد برابر و یکپارچگی کشور است.
برای تامین پیشبرد منافع در یک نظام فدرال لازم است تا ملل نمایندگی موثر در همه عرصه های حکومتی داشته باشند. در ساختار فدرال امکان بیشتر وجود دارد تا رهبران معتدلی بوجود آیند که سیاست فراگیر را دنبال کنند، زیرا چنین ساختاری شهر و روستا و مناطق را در یک واحد بزرگ سیاسی میگنجاند. اگر ساختار سیاسی و حکومتی نظام فدرال بشکل مناسب و دمکراتیکی تنظیم و تدوین شود، از خصومت و شدت اصطحکاک در سطح جامعه با فراهم کردن فضای دمکراتیک برای شرکت گروههای متنوع ملی، مذهبی و منطقه ای در حکومتهای مرکزی و منطقه ای کاسته میشود(Public International Law & Policy Group).

لازم است تا بین ملل ساکن ایران تفاهم ملی و اعتماد بوجود آید زیرا در صورت عدم تفاهم ملی و اعتماد کافی کشور شاهد گسترش بدبینی و بوجود آمدن اصطحکاک خواهد شد که با گذشت زمان بر احساس ملی همه ما لطمه جبران ناپذیری خواهد زد.

بنظر کارشناسان علوم سیاسی برسمیت شناختن فرهنگ، خودمختاری سیاسی و فدراسیون سه آلترناتیو برای جوابگویی مطالبات ملی جنبشهای ملی بدون کشور است، بدون اینکه به جدایی منجر شوند(Political Community in Global Era, M Guibernau, Open University 2000, P34).
حفاظت تمامیت ارضی ایران بدون توسل به جبر تنها با برقرار کردن یک نظام فدرال دمکراتیک با داشتن حکومتهای مقتدر دمکراتیک منطقه ای که قانون اساسی آن بنابراصل سب سی دیاریتی استوارباشد ممکن است. اصل سب سی دیاریتی(Subsidiarity)، حاکمیت رزیدیوری(Residuary) را حق مناطق میداند همانگونه که در ایالت متحده امریکا و استرالیا حاکمیت رزیدیوری به ایالات واگذار است. در جوامع متنوع لازم است تا مناطق دارای اختیارات وسیعتری نسبت به حکومت مرکزی داشته باشند.

سیستم فدرال نیاز به برقراری حکومتهای منطقه ای دمکراتیک دارد تا تمامیت ارضی کشور را حفظ نماید.
قرارداد دایـتـون(Dayton Agreement) شرایطی را در ساختار سیاسی بوجود آورده است که تقسیم قدرت با داشتن دهها وزیر اعلی و پارلمان امکانپذیر است. در بعضی از کشورها مانند آلمان و اتریش حکومت قادر است تا چارچوبی برای قانونگذاری کلی بتصویب برساند تا واحدها آنرا رعایت نمایند.
در عراق، قانون اساسی پیشنهادی نیروهای کُـرد در نظر دارد تا تمامی اختیارات در دست واحدها باشد بجز از امور خارجی، دفاعی، امنیتی، سیاستهای عمومی و کلان اقتصادی و نیز منابع نفتی. در تقسیم و توزیع درآمدهای نفتی پیشنهاد شده تا شورای امور نفتی بنیاد شود تا عادلانه به تقسیم و توزیع این درآمد حاصله بپردازد.


از آنجاییکه نهادهای دولتی بیطرف نیستند، در جوامع کثیرالمله تصور دمکراتیک نمیتواند بـراساس فرضیه ملت واحد(national cornerstones) باشد. در اینصورت باید ویژگیهای اجتماعی همه ملل تشکیل دهنده در نظر گرفته شود. اصول پایه ای دمکراسی، حاکمیت مردمی و حق تعیین سرنوشت فقط با پذیرش اصل آزادی و برابری، تحقق پذیرند. آزادی و برابری بمعنای شمولیت تمامی آحاد مردم در ساختار دولت و تضمین امکان مشارکت، نمایندگی و کنترل مردم بر دولت است(Democracy in Multinational States, C Hatvany).

اصل شمولیت یعنی دولتی که نهادهای آن، سمبول ها و سیتم قضایی آن منعکس کننده تنها فرهنگ ملت غالب نیست بلکه فرهنگ گروهای ملی دیگر را بشکل مساوی و متناسب انعکاس میدهد. در جوامع کثیرالمله حتی انتخاب زبان رسمی منعکس کننده ارزشهای فرهنگ ملت بخصوصی است(Democracy in Multinational States, C Hatvany ).

بنابر دیدگاه مالتی- کلچرالیستها همه فرهنگها دارای حقوق برابرند و مطالبات گروههای ملی در اقلیت بر سیاست انتگراسیون ارجحیت دارد. اصل سیاستگذاری در جوامع کثیرالمله نباید بر سیاست یکسان سازی جامعه، بلکه بر اساس پذیرش تفاوت ها، برابری تمامی فرهنگ ها استوار باشد. این اصل مصرانه میطلبد تا موجودیت همه گروههای ملی در جامعه برسمیت شناخته شده و در تمامی نهادهای دولتی و جامعه نمایندگی داشته باشند.

دولت موظف است تا تنوع ملی را بعنوان خصلت بطنی جامعه بداند و فضای سیاسی آزاد برای رشد جامعه پلورالیستی بوجود آورد. بعبارتی دولت باید بجای تک ملتی، بشکل چندملتی عمل کند.
نکته اساسی در این است تا تمامی ملل دسترسی لازم را به نهادهای دولتی و اجتماعی داشته و قادر به تنظیم و ترسیم اهداف مشترک، ضوابط و قوانینی که مورد قبول همگانی است، باشند(Hatvany C, Democracy in Multinational states).






نتیجه گیری

ایران کشوری چند ملتی است که ملت بلوچ یکی از آنهاست. از بین بردن تصور حاکم کنونی از ملت و جایگزینی آن با ملتهای ایران الزامی است اگرچه این یک پروسه طولانی و خستگی­پذیر باشد. رعایت حقوق بشر و دمکراسی در جامعه پلورالیستی ایران به عدم تمرکز قدرت، تقسیم قدرت و امکان مشارکت ملتها در نهادهای قانونگذاری، اجرایی و قضایی بشکل برابرمیباشد.
جوابگوی مشکل ساختاری حکومتی در ایران یک نظام فدرال است که هویت ملی و نیز وجود تفاوتهای فرهنگی در کشور را میپذیرد. اساس تقسیم بندی کشور به مناطق باید بر مبنای پدیده ملت(معیار ملی) باشد، زیرا که ملتها اساس تمام قدرت سیاسی اند. قانون اساسی نظام آینده ایران فدرال باید طوری تنظیم و تدوین شود تا حفاظت از حقوق ملل بر دولت مقدم باشد. با برسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملل این اصل تامین و تضمین میشود.
لازم است تا تقسیم قدرت در ایران فدرال بر پرنسیپ سب سی دیارتی استوار و نیزحکومت فدرال بشکل بایکمرال یا چند مجلسی باشد تا همه ملل توان نمایندگی برابر و عادلانه داشته باشند. قانون اساسی حدود و اختیارات حکومتها و رابطه­شان را با یکدیگر مشخص میکند.
برای اتخاذ تصمیمات لازم است تا اساس تصمیم گیری دولتی بر تفاهم عمومی که مورد پذیرش همگانی است باشد.
دمکراسی عمومی بنابر ملیـسا تنها پروسه موثر تصمیم گیری در جوامع پلورالیستی است زیرا سیاست غیرجانبدارانه دولتی که از اکثریت تشکیل شده باشد، به پذیرش عمومی منجر نخواهد شد(Deliberative Democracy in Diverse Societies, W. Melissa 2000).

در پایان جنبش ملی بلوچستان ایران از انجام تعهد مبارزاتی انجمن پژوهشگران ایران و زحمات آقای دکتر حسین لاجوردی قدردانی فراوان مینماید که به آینده ایران و به راههای دمکراتیک برای حل معضلات سیاسی کشورمان میاندیشند و این کنفرانس را برگزار نمودند.

جنبش ملی بلوچستان ایران
شنبه ۱۸ و یکشنبه ۱۹ آذر ماه ۱۳۸۵
December 2006, 9th & 10th


شرکت نماینده جنبش ملی بلوچستان-ایران در کنفرانس دو روزه انجمـن پژوهشگران ایران در کلن آلمان

انجمـن پژوهشگران ایران کنفرانسی بعنوان اِمروز و فردای ایران "حکومت غیرمتمرکز، فدرالیسم . . . " در کلن آلمان بمدت دو روز در روزهای ۹ و ۱۰ دسامبر برگزار کرد که نماینده زرمبش(جنبش ملی بلوچستان- ایران) در آن فعالانه شرکت نمود.
این کنفرانس بطور مستقیم و زنده تحت پوشش شبکه جهانی انترنیت و تلویزیون بود که با استقبال زیادی از سوی بینندگان و شنوندگان ایرانی در ایران و جهان قرار گرفته است. تعدادی از خبرنگاران رادیو و تلویزیونی ایرانی خارج از کشور و بخش فارسی رادیو آلمان در کنفرانس حضور داشتند.

این کنفرانس در شناسایی مسایل مبرم ایران از جمله مسایل ملی و رابطه آن با دمکراسی نقش بسیار ارزنده­ای را ایفا کرد. از کارشناسان حقوقی موسسات علمی فرانسه نیز دعوت بعمل آورده شده بود که دکتر عاملی به تشریح ساختار قانون اساسی فرانسه و فدرالیسم پرداخت. حضور جریانات ملی در کنفرانس بسیار چشمگیر بود و به پرباری آن افزود.

نماینده زرمبش در طی کنفرانس با ارایه مقاله­ای به متنوع بودن جامعه ایران، چند ملتی بودن کشور و تامین حقوق ملی ملت بلوچ و دیگر ملل در ایران پرداخت. تاکید بر عدم تمرکز در چارچوب نظامی فدرال در ایران و تقسیم قدرت برا اساس ملتها و نیز رعایت پرنسیپهای جهانشول دمکراسی بیشترین بخش از سخنان وی بود. با تاسف فراوان بسیاری از نیروهای اپوزیسیون باصطلاح "سراسری" علیرغم مدعی مدافع بودن دمکراسی در ایران از شرکت در کنفرانس سرباز زدند و نشان دادند که به اصل پایه­ای دمکراسی پذیرش نظرات غیرخودی (Politics of Recognition) اعتقادی ندارند و دمکراسی را بشکل سلکتیو (Selective Democracy) دنبال میکنند.
زرمبش (جنبش ملی بلوچستان-ایران)
۱۱ دسامبر ۲۰۰۶


بیانیه یعقوب مهرنهاد داوطلب سومین دوره شورای شهر زاهدان
به نام عادل یکتا
« خداوند وضع و حال هیچ ملتی را تغییر نمی دهد ، مگر آنکه خود به تغییر وضع خویش اقدام نمایند »
ملت اندیشمند وبزرگوار ومردم شریف زاهدان:
شوراها نهادهای مدنی و جایگاهی برای تاثیرگزاری همه شهروندان فارغ از هر گونه دسته بندی در سرنوشت خود به حساب می آیند که با هدف تمرکز زدائی از ساخت بسیط و قدرتمند و بی رقیب دولت و به عنوان سنگ زیرین بنای دموکراسی بایدشکل گیرند و بارزترین شیوه تجلی حق حاکمیتی آحاد شهروندان در انتخاب شدن و انتخاب کردن باشند و آنگاه مفهوم و شکل واقعی به خود می گیرد که مجریان و ناظران به سلامت انتخابات اندیشه کنند و دولت مجری انتخابات زمینه مشارکت حقیقی همه شهروندان را در آن فراهم آورد . تجربه ناموفق حذف و تایید صلاحیت جناحی و سلیقه ای برای همراه کردن اعضاء همه نهادها با یک جریان خاص ، تجربه تلخ تاریخ است که مانع بزرگ مشارکت شهروندان برای اثر گزاری در روند توسعه جامعه بحساب می آید و از پیامدهای این تجربه مشارکت گریز که از برخوردهای شخصی ، سلیقه ای ، حذفی و فراقانونی نشات می گیرد ، چالش جدی حضور نخبگان و کارشناسان و برجستگان را می توان نام برد و انحصاری را به ارمغان خواهد آورد که جلوگیری از زمینه انجام پروسه « حق انتخاب شدن و انتخاب کردن » برای همه شهروندان را در بر خواهد داشت و بر همین اساس از دخالتهای سازماندهی شده که حق حاکمیتی شهروندان را محدود می کند به شدت انتقاد داشته و اعلام می کنم که جرمم در رد صلاحیت بنده صراحت ، شفافیت و دفاع از حقوق مردم بوده است و بس :
گفتش آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد
و به تمامیت خواهان توصیه می کنم که :
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
و آنهایی که بدون ترس از خدا و روز رستاخیز عده ای را از حق طبیعی آنها محروم می کنند بدانند که :
دور فلکی یکسره بر منهج عدل است خوش باش که ظالم نبرد راه به مقصود
و بدینوسیله حق آزادی بیان و دفاع از تفکر و عقاید و دفاع از حقوق مردم را بهمراه احترام به حقوق و آبروی دیگران با حفظ امنیت و نظم عمومی وظیفه ای شرعی و قانونی می دانم و از آن دفاع می کنم چرا که اسلام راستین و ، واقعی حکم می کند که نباید هیچ فردی از حق برخورداری از حقوق اجتماعی خود محروم بماند ، و متاسفم از اینکه از خواسته ها و آرزوهای نسل جوان برای داشتن کشوری بهتر که در آن حقوق بشر و آزادی اساسی و اولیه انسانها کاملا به مرحله اجرا در آید بجای آنکه بیشترین تشویق و حمایت به عمل آید و مشارکت جوانان در شکل دادن آینده جامعه امری ضروری و حیاتی به حساب آید ، جوانان از حقوق مشارکت در امر اجتماع خود برخوردار نیستند و این چیزی نیست جزنقض صریح حقوق شهروندی ، اینجانب می خواهم که هیات اجرائی و نظارت برای روشن شدن افکار عمومی ، دلایل رد صلاحیت بنده را اعلام نمایند و بدانند ، آنهائی که از سوی نهادهای حکومتی رد صلاحیت شده قلمداد می شوند ، معمولا در تاریخ جایگاهی بهتر می یابند ، به همین خاطر رد صلاحیت من از تاییدم پرشکوه تر و با عظمت تر خواهدبود .
شاهدان گر دلبری زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شد در کجا این ظلم بر انسان کنند
هرچند عده ای انتظار داشتند تا با این رد صلاحیت جوانان را به عرصه مبارزه خشونت طلبانه بیاورند و از آب گل آلود ماهی بگیرند و به نام ناامنی و اعتراض به اهداف شوم و پلید خود دست یابند غافل از آنکه جوانان هوشیارترند و می دانند چگونه با مبارزه منهای خشونت به اهداف و آرمانهای خود دست یابند ، ما مبارزه ای فراگیر بر علیه انحصار و استبداد را با نفی خشونت به پیش خواهیم برد و یقین داریم که آینده از آن ماست و پیروزی خود را در عقلانیت و نفی خشونت می دانیم چرا که اگر مظلومان چون ظالمان و ستمگران دست به خشونت بزنند هیچ تفاوتی با یکدیگر نخواهند داشت و عمل ما به این کلام الهی است که می فرماید : « اگر دستت را به سوی من دراز کنی که مرا بکشی ( بدان که ) من دست دراز کننده به سوی تو نخواهم بود که بکشمت ، چرا که از خداوند پروردگار جهانیان می ترسم » مائده آیه ٢٨ و سخن آخر به دوستان و همفکرانم در رابطه با انتخابات پیش رو آن است که :
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت
یعقوب مهرنهاد
داوطلب سومین دوره انتخابات شورای شهر زاهدان
http:mehrnehad.blogfa.com

00985413211301

Tuesday, December 12, 2006


*- (( وطن یعنی تمام هستی تو از این دنیای فانی)) - *
سلام
مدتی است در این وبلاگ مطلب را که حکایت از توسعه باشد ارائه نکرده ایم.توسعه را در تاکوپو میبینیم و در بودنها، توسعه را در...

مدتی پیش برای انجام کاری به جایی مراجعه کرده بودم،در اولین برخورد شخص مقابل که بنده را دید بدون هیچ حرفی گفت : (خدا این افغانیها را بکشد که ما را برای زندگی هم نمیگذارند) گفتم بنده افغانی نیستم ایرانی هستم و بلوچم خندید و گفت:( حالا یک چیزی گفتم به دل نگیر،اونجا .... کیلو چنده) ، گفتم بنده مواد فروش نیستم برای انجام این کار اومدم، باز هم گفت اشکال نداره برگه را که دید با تعجب پرسید: شما سنی هستین شما مسلمون نیستین ............
خوب باز هم اشکال نداره ................
چون دیگه عادت کردیم به اینکه مسلمان نباشیم.
این شعر را چند شب پیش نوشتم و دادم به بچه های گروه وب سایت تا بگذارند توی وبلاگ ، حرف و سخنم این بود یعنی غم دل بود و میگن غم را باید گفت و درد را باید شنید.


*** - (( وطــــــــن )) - ***

شبی سرد کودکم نجوا چنین کرد
پدر جان ، پدر ای مهربان ، ای همدم من
در این تاریکی سرد.
وطن چیست؟وطن کیست؟
چه دردی است؟چه مرگی است؟
وطن کدامین خفته است در خواب غفلت ؟
غریب است یا آشنا؟
صمیمی است یا بی وفا؟
وطن را چه دردی است که خوابت را گرفته؟
نگاهت را ! صدایت را ! غمت را ! شادیت را !
وطن پیراهن تنگیست به این تن !!!؟؟؟
و یا آهنگ نامربوطی است در گوش !!!؟؟؟
وطن را مادرهم هم میداند !!!
وطن میتواند هم بازی من باشد!!!!
وطن چکمه میپوشد در این سردی ؟؟؟
وطن ....
چه میگفتم وطن کیست؟ وطن چیست؟
وطن درد است یا مرگ
وطن خواب است یا بیدار
وطن آهی است اندر دل
و یا پیراهن تنگیست بر تن ما
و یا آهنگ نامربوطی
ویا....
چنین گفتم به دلبندم:
بخواب ای کودکم من
وطن یعنی همین سادگی و راحتیت
وطن یعنی شکوه زندگیت
وطن یعنی تو و من مادرت
وطن یعنی تمام هست و نیستت
وطن یعنی غمت ، دردت ، تمام خندهایت
وطن یعنی بهار شادی تو
وطن یعنی شعر های کودکانه ات
نگفتم.....
وطن یعنی اوج غم و درد
وطن یعنی تهمت ، افترا
وطن یعنی گذشت روزگار بی گردش دل
وطن یعنی همان جا که تو را به جرم صاحبیش غریبه خواندن
وطن یعنی سینه پر غم
وطن یعنی نگفتن بس شنیدن
وطن یعنی شعر بی عنوان هیچکس
وطن یعنی خفه شو ، بتمرگ
باز گفتم...
وطن یعنی تمام هستی تو از این دنیای فانی
وطن هرگز نمیمیرد در این دل
اگر هزاران راه را دور باشی از او
وطن یعنی نور چشمت
وطن هرگز نمیمیرد در این دل
اگر هزاران بار تو را دشنام دادند در او
وطن یعنی مام میهن
وطن هرگز نمیمیرد در این دل
اگر هزاران بار تو را برانند از او
وطن یعنی جفای زندگانی
وطن هرگز نمیمیرد در این دل
اگر هزاران بار تو را غریبه خوانده باشند در او

*- (( وطن یعنی تمام هستی تو ز دار این دنیای فانی)) - *

*- (( وطن هرگز نمیمرد در این دل )) -*

ورنا بلوچ
۱۵/9/1385

Sunday, December 10, 2006

سربازان گمنام امام مهدی از فعال بودن جنبش پر افتخارزرمــــبـــش می ترسند
امروزه تعدادی از یاران بیبگر بلوچ ,اینترنت را تبدیل به جبهه جنگ بر علیه مردم مظلوم سیستان و جنبش پر افتخارزرمــــبـــش کردند
این کوته فکران دشمن اصلی ملت بلوچ را فراموش کردند به جای مبارزه با رژیم کثیف آخوندی به جان این جنبش افتادند
راستی چرا این نویسنده های گمنام از فعال بودن این جنبش می ترسند؟
چرا این نویسنده های مشکوک شهامت ندارند که با اسم اصلی خود انتقاد کنند؟
چرا سایت های بلوچی چرندیات این آدمکهای برفی را در سایت خودشان منتشر میکنند ؟


سو تغذيه و فقر، برق نگاه كودكان نيكشهري را خاموش كرده است
سوتغذيه و فقر، برق نگاه كودكان نيكشهري را خاموش و طراوت و لطافت كودكانه آنها را به گلي پژمرده و خشك تبديل كرده است.
شايد باور نكنيم، اما چشمان كم سو و شب كور ،شكم‌هاي برآمده و پوست‌هاي به استخوان چسبيده زنان و كودكان اين ديار خاطره سرزمين آفريقا را در بخش "بنت" شهرستان نيكشهر در استان سيستان وبلوچستان زنده مي‌كند
هرچند بالاترين آمار سو تغذيه دركشور مربوط به شهرستان نيكشهر و به‌خصوص منطقه كپرنشين "توتان و مهمدان" اين شهرستان است اما دست‌و پنجه نرم كردن كودكان و زنان اين ديار را با فقر و گرسنگي بايد از نزديك ديد.
براستي كه قلم خبرنگار اعزامي ايرنا به بخش بنت نيكشهر قاصر ازنگارش مشاهدات دردمندي اين مردم است اماناله مردان و زنان پير، گريه كودكان نحيف و ضعيف و سكوت دردآلوده مردان جوان، اشك را بر چهره هر بيننده‌اي جاري مي‌سازد.
شايد تنها گناه مردمان آرام و صبور اين ديار ناتواني در تهيه غذا، پوشاك و اندك مايحتاج زندگي است كه كودكان آن را رنجور و مادران جوان آن را به مادران سالخورده و فرتوت بدل كرده است.
آري تعريف زندگي براي كودكان محروم بنت و دهستان توتان و مهمدان ازبدو تولد گرسنگي،بيماري و ناتواني ،تعريف خانه كپري سست وكم استقامت بدون آب وبرق است براستي چرا اينگونه است.
سري به مركز بهداشت بنت نيكشهر مي‌زنيم كودكاني را مي‌بيني كه از فرط گرسنگي و سو تغذيه پوست بر استخوان شان چسبيده و شكم‌هايشان برآمده و با نگاهي معصومانه ياري دست‌هاي توانمند را مي‌طلبد.
زن جواني را مي‌بيني كه در بهار زندگيش ياراي حمل كودك كوچك درون شكمش را ندارد و تنها ضعف و درد در اين ساليان جواني هم دم اوست با صورتي كه رنج و فرياد را در خود فرو مي‌خورد در انتظار ياري پزشك است.
بعد از مشاهدات غم انگيز علت اين همه فقر گرسنگي را جستجو مي‌كنيم و به دنبال اقدامات انجام شده از سوي مسوولان مي‌گرديم امااول نيكشهر ،بنت وتوتان ومهمدان كه نامشان بافقر و گرسنگي عجين شده كجاست.
شهرستان نيشكهر با‪ ۱۷۰‬هزارنفر جمعيت در‪ ۶۵۰‬كيلومتري زاهدان و بخش محروم و دورافتاده بنت با‪ ۸۵‬پارچه آبادي در‪ ۱۳۰‬كيلومتري شهر نيكشهرواقع است.
دهستان توتان، دورافتاده‌ترين قسمت بخش بنت و ازمحرومترين مناطق كشوراست كه به علت بعد مسافت، شرايط اقليمي و نداشتن راه مناسب، ساكنان آن از امكانات اوليه محروم مانده و به صورت بدوي زندگي مي‌كنند.
فقراقتصادي شديدوضعيت تغذيه‌اي بسياراسفناك دراين منطقه موجب شده تا اكثريت مردم آن از سوء تغذيه و بيماري‌هاي گوناگون رنج برده و اين منطقه به جزيره‌اي جدا افتاده از كشور تبديل شود.
پارسال مخابره نخستين خبر شيوع همگاني شبكوري درمنطقه توتان ومهمدان نيكشهر توسط ايرنا كه براثر سو تغذيه رخ داده بوده موجب توجه دستگاههاي مختلف حمايتي كشور به اين منطقه شد.
اعزام اكيپ‌هاي بازرسي و تيم‌هاي پزشكي ،كمك‌هاي مختلف كه همچنان ادامه دارد ازجمله اقدامات انجام شده توسط مسوولان است .
معاينات پزشكان و متخصصان كشور نشان داد كه مردم اين منطقه بلوچستان به علت فقر و گرسنگي از بيماريهاي گوناگوني رنج مي‌برند.
معاينات تيم پزشكي اعزامي از تهران حاكي از آن است كه ساكنان منطقه توتان و مهمدان بلوچستان با بيماريهايي نظير شبكوري،بيماريهاي چشمي، دهان و دندان، زنان و زايمان، داخلي واطفال دست و پنجه نرم مي‌كنند.
اين اكيپ پزشكي متشكل از متخصصان چشم از بسيج جامعه پزشكي كشور و نهاد رياست جمهوري به بخش بنت اعزام شد تا گامي براي درمان سريعتر مردم فقير و بي بضاعت شهرستان نيكشهر برداشته شود.
مدير امداد و درمان بسيج جامعه پزشكي كشور كه همراه متخصصين چشم اعزامي از تهران جهت معاينه بيماران شبكور به نيكشهر آمده مي‌گويد:در پي شيوع شبكوري ناشي از فقر و گرسنگي، با همكاري دفتر مناطق محروم رياست جمهوري هم اكنون سومين مرحله اعزام اين تيم‌ها به بخش محروم بنت و منطقه توتان و مهمدان در حال انجام است.
دكتر "فرخ مختارزاده" افزود:اين طرح بنابر درخواست دفتر مناطق محروم، جهت تسكين آلام و ارائه خدمات درماني شهرستان محروم نيكشهر و بخش فقير نشين بنت و منطقه توتان و مهمدان به اجرا درآمده است.
وي مي‌گويد:هفت و نيم سال خشكسالي متوالي وضعيت مردم را بحراني كرده است وبه دليل فقر و محروميت شديد منطقه بيماري‌هاي چشمي از قبيل شبكوري در منطقه شيوع پيدا كرده و آمار بالاي سوء تغذيه حاد كودكان اين شهرستان نشانگر فقر منطقه است.
وي افزود: با توجه به معاينات و بررسي‌هايي انجام شده، متخصصين اعلام كردند كه اين منطقه نياز شديد به خدمات بهداشتي و درماني دارد.
وي با اشاره به اينكه گروه پزشكان اعزامي در دو مرحله ‪ ۴۱۵‬نفر را ويزيت كردند خاطرنشان كرد: در مجموع ‪ ۳۳‬نفر از افراد معاينه شده نياز به عمل چشم داشتند كه در بيمارستان‌هاي ‪ ۲۲‬بهمن نيكشهر و امام علي(ع) چابهار عمل جراحي آنها انجام شد.
وي گفت: نمايندگان اتحاديه عين كسازان ايران نيز همراه اين گروه به نيكشهر اعزام شده و پس از بينايي سنجي مبادرت به‌تهيه عينك رايگان مي كنند.
مختارزاده افزود: علاوه برخدمات تخصصي چشم پزشكي دراين طرح، متخصصين زنان، اطفال، داخلي و دندانپزشكان نيز ‪ ۴۹۲‬نفر بيمار را معاينه كردند.
وي اضافه كرد: طرح اعزام متخصصين ومعاينه بيماران به مدت شش ماه به صورت رايگان تا رفع نياز كامل مردم منطقه ادامه خواهد داشت.
وي با بيان اينكه بيماران روستايي منتقل شده به بخش بنت نيشكهر در همان مركز معاينه شده و درصورت نياز به خدمات تكميلي در چابهار ،زاهدان و تهران سيكل درمان ادامه خواهد يافت .
به گفته وي استقبال چشمگير نيروهاي داوطلب متخصص و فوق تخصص تهراني جهت حضور در بخش بنت، انگيزه گروه را جهت اجراي اين طرح در ساير نقاط محروم كشور مضاعف كرد.
مدير شبكه بهداشت ودرمان شهرستان نيكشهر نيز با بيان اينكه درپي تشخيص شبكوري اواخر سال گذشته معاينه از مردم بخش محروم بنت همچنان ادامه دارد، گفت:گروه دوم پزشكان اعزامي از بسيج جامعه پزشكي و دفتر مناطق محروم رياست جمهوري با همكاري دانشگاه علوم پزشكي زاهدان براي جراحي بيماران چشم و معاينه بيماران نيازمند در منطقه بنت مستقر شده است.
"عليرضا دادگر" افزود :تعداد ‪ ۳۳‬بيمار در بيمارستانهاي ‪ ۲۲‬بهمن نيكشهر و امام علي (ع) چابهار توسط متخصصان عمل جراحي و ‪ ۲۵۵‬نفر در مركز بهداشتي درماني بنت معاينه و بينايي سنجي شده اند.
وي ادامه‌داد: معاينات نشان داد ازاين تعداد ‪ ۲۰‬درصد مبتلا به‌آب مرواريد، ‪ ۳۷/۹‬درصد نيازمند به عينك، ‪ ۴/۱‬درصد دچار حساسيت‌چشمي، ‪ ۴‬درصد لك قرنيه، ‪ ۷/۱‬درصد ناخنك، ‪ ۳‬درصد انكسار ديد، ‪ ۰/۸‬درصد انحراف چشم، ‪ ۲/۶‬پير چشمي، ‪ ۰/۴‬پارگي شبكيه، ‪ ۰/۸‬درصد آب سياه و ‪ ۰/۴‬درصد انسداد مجاري اشك در اين بيماران تشخيص داده شد.
اين مسوول اظهارداشت: ازاين تعداد ‪ ۲۱/۵‬درصد مراجعين نيازمند دارو و ‪ ۷۸/۵‬درصد به عمل‌هاي جراحي خاص نياز داشتند.
دادگر بابيان اينكه اغلب بيماران به دليل فقر مالي ودسترسي نداشتن به مواد غذايي كافي و مراكز درماني با بيماري‌هاي مختلف دست و پنجه نرم مي‌كنند افزود: تجهيز مركز بهداشتي درماني بنت براي ارايه خدمات به بيماران چشمي ضروري است.
وي گفت:لازم است تا داروهاي مورد نياز متخصصان (چشم، دهان و دندان، زنان و زايمان، داخلي و اطفال) اعزامي از تهران نيز براي كمك به درمان بيماران اين شهرستان تامين شود.
فرماندار شهرستان نيكشهر نيز گفت: با توجه به وضعيت نامطلوب تغذيه در سطح وسيعي از روستاهاي شهرستان و شيوع بيماري‌هاي ناشي از سوء تغذيه و عوارض و صدمات ناشي از آن به ويژه در بين مادران و كودكان، نيازمند پيگيري اساسي و ريشه‌اي است.
"نبي‌بخش داوودي" گفت: مطالعات و بررسي‌هاي انجام شده توسط وزارت بهداشت و درمان درسال‌هاي اخير وضعيت اسفبار تغذيه در شهرستان محروم نيكشهر را تاييد كرده است.
وي گفت:باپيگيري دفتر بهبود تغذيه جامعه وزارت بهداشت و درمان‌وآموزش پزشكي تاكنون مسوولاني از دفتر مناطق محروم‌رياست جمهوري ، كميته امداد، هلال احمر و ديگردستگاهها براي رسيدگي درشهرستان نيكشهرحضوريافته‌اند.
وي افزود:وضعيت معيشتي مردم و سوء تغذيه در نيكشهر بررسي ومسوولان بازديدكننده با مشاهده وضعيت اسفبار معيشتي خانوارهاي روستايي آمادگي خود را براي هر نوع همكاري اعلام نمودند.
داوودي، نتيجه معاينه و بررسي‌هاي انجام شده را بيانگر عمق محروميت و سوء تغذيه دانست و اظهار اميدواري كرد: با همكاري همه جانبه مسوولين شهرستان،استان و كشور قدم‌هاي اساسي در راستاي رفع محروميت‌هاي موجود، برداشته شود.
معاون برنامه‌ريزي فرمانداري شهرستان نيكشهر مي‌گويد: خشكسالي، فقر، درآمد كم و ناكافي خانواده‌ها و دسترسي نداشتن به غذاي مناسب از مهمترين علل بروز سوء تغذيه شديد در كودكان نيكشهري است .
"خدابخش رييسي" با بيان اينكه فقر و گرسنگي مردم تا زماني كه كار اساسي و زيربنايي صورت نگرفته، حل نخواهد شد گفت: كمك‌هاي كميته امداد و ديگر ارگانهاي حمايتي با توجه به فقر حاكم بر منطقه ضروري است اماجوابگو نيست.
وي، فراهم كردن زمينه‌اشتغال در ميان خانواده‌هاي فقير و ارايه وام‌هاي بدون بهره را از راههاي نجات مردم نيكشهر از فقر و رسيدن به خودكفايي ذكر كرد.


بزرگداشت شانزده آذر برگزاری مراسم روزه سیاسی در دانشگاه سیستان و بلوچستان

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان همانند سال گذشته در سالروز گرامیداشت سه آذر اهورایی اقدام به برگزاری روزه و افطار سیاسی نمودند. در این مراسم که در دو روز ۱۵ و ۱۶ آذر ماه برگزار گردید و با استقبال دانشجویان مواجه شد آقایان عبدالله مومنی (سخنگوی سازمان ادوار تحکیم وحدت)، تقی رحمانی (از نیروهای ملی مذهبی) و آقای حبیب الله پیمان (دبیر کل جنبش مسلمانان مبارز و از فعالین ملی مذهبی) پیرامون موضوع "دانشجو، نقد و روشنگری" به صورت تلفنی به ایراد نقطه نظرات خود پرداختند. این مراسم در شرایطی برگزار گردید که این تشکل همچون سال گذشته نتوانست مجوز اجرای برنامه از هیات نظارت دانشگاه را دریافت نماید و جهت اجرای برنامه مجبور شد از ساختمان کلاسها به عنوان محلی برای برگزاری مراسم افطاری استفاده نماید. ای برنامه که در ابتدا با مراسم افطاری آغاز شد در ادامه با سخنرانی سخنرانان تلفنی ادامه پیدا کرد و در نهایت بصورت تریبون آزاد و با صدور قطعنامه و زمزمه سرود یاردبستانی.. باشکوه خاصی پایان پذیرفت. به نام خداوندی که انسان را آفرید به خاطر مصدق و راهش؛ به خاطر احمد قندچی، مصطفی بزرگ نیا، آذر شریعت رضوی، عزت ابراهیم نژاد اکبر محمدی؛ به پاسداشت تمام دگراندیشانی که سرفرازانه، خون، این ودیعه پاک الهی را تقدیم راه آزادیخواهی شان کردند، به یاد داریوش و پروانه و تمامی قربانیان آزاده که در آتش بیداد سوختند؛ به یاد یارانی که در تاریخ تاریک دیارمان تن پاک خدائیشان را قربانی آرمانهای بلندشان کردند. به نام آذران اهورایی سرزمینم و به نام آزادی. ۱۶ آذر را از یاد نبریم. ۱۶ آذر هویت ماست. ۱۶ آذر تاریخ پرظلمت سرزمین مادری ماست. ۱۶ آذر صمیمیت به هم فشرده دستان ناتوان ماست. آرزو و آرمان به خاک افتاده ملت ماست. ۱۶ آذر خون به ناحق ریخته بهترین فرزندان آب و خاک ماست بر سنگفرش تفتیده دانشگاه؛ بغض در گلو مانده آذران ماست، پیکر پرپر شده نسل دیروز ماست. ۱۶ آذر داغ ننگ خورده استبداد ماست، غربت عقیم آزاداندیشی ماست. ای ایران! ای سرزمین من! ای خاک پاک آریایی من. ای تن رنجورت خسته از آوار استبداد، ای دیروز و امروز و فردای من. تو را فریاد می زنم از معبد آرزوها و حماسه ها. تو را صدا می زنم، خاکت را می بوسم. ایران! خاک دامنت را پاک می خواهم. یار دبستانی من. سنگینی تاریخ بر گرده های ماست. خون بی ریای آزادگان چشم انتظار بغض فرو برده ماست. دستت را می گیرم تا قلبت را لمس کنم. با تو یکصدا فریاد می زنم که دیگر نمی خواهم خنجر ناپاک هیچ استبدادی خون پاک آزاده ای را بر حرمت حریم وطنم بریزد، با تو می خوانم: یار دبستانی من!



تاریخ بلوچستان
نویسندہ: میرگل خان نصیر
مترجم: ملک بلوچ
قتل میرمحبت خان
بعد از مدتی احمدشاہ بہ کابل رفت و قلعہ قندھار را بہ دست خان خانان سپرد ـ میرمحبت خان ھم بصورت زندانی تحویل او دادہ شد ـ یک سال بعد از بازگشت احمدشاہ نسبت بہ خان خانان در مورد خودسری ھا و خیانت و دشمنی او نسبت بہ خود مظنون شد ـ خان خانان را دستگیر کردند و او را در قلہ قندھار با میرمحبت خان زندانی نمودند ـ جرم برخان خانان ثابت گردید ـ احمدشاہ بہ شاہ ولی وزیر دستور داد کہ " سر خان را بریدہ بیاورد " شاہ ولی خان وزیر بہ میرنصیرخان وعدہ نمودہ بود کہ ھر چہ زودتر میرمحبت خان را کہ خار سر راہ او است برخواھد داشت ـ وقتی شاہ ولی خان این موقعیت را بہ دست آورد در زمان دستور دادن بہ جلاد خانان را بہ صورت جمع بکار برد ـ دو سر نزد احمدشاہ آوردہ کہ احمدشاہ متعجب گردید و پرسید " سر دوم از چہ کسی است؟" جواب دادہ شد " از خان بلوچ" احمدشاہ با تاسف از جای پرید ولی اکنون او چہ میتوانست بکند ـ او دستور داد کہ جسد میرمحبت خان با عزت و احترام بہ کلات رساندہ شود ـ افراد بزرگ سرشناس دربار احمدشاہ در معیت جسد بہ سوی کلات حرکت کردند ـ آنھا جسد خان بلوچ میرمحبت خان را از قندھار بہ کلات بردند و بہ خاک سپردند ـ
چشم اندازی از دورہ حکومت میرمحبت خان
میرمحبت خان در سال 1749 بار دوم از خانی کلات معزول شد و بہ سال 1750 در زندان قندھار بہ قتل رسید ـ دورہ اول حکومت میرمحبت خان دو سال و دورہ دوم سیزدہ سال بہ طول کشید ـ در طی این مدت طولانی میرمحبت خان بلوچ عروسکی در دست سردارھا بود و برای بھتر شدن زندگی مردمش ھیچ کاری انجام نداد و بیشتر دوران حکومت خود را در چھار دیواری ھای میری کلات گذراند ـ میرمحبت خان فردی تنبل و تن پرور بود ـ در دورہ زمامداری او قبایل بلوچ زندگی را بہ سختی میگزراندند ـ این دورہ دورہ خانہ جنگی و اختلافات بود ـ در تمام مناطق امنیت وجود نداشت و غارت و راھزنی در اوج خود بود ـ کنترل قبایل بلوچ تقریبا از دست او خارج شدہ بودند ـ میرمحبت خان اولین حکمران بلوچ بود کہ ابتدا تحت فرمان نادرشاہ شاہ ایران و سپس از آن تحت فرمان احمدشاہ ابدالی شاہ افغانستان قرار گرفت ـ او قبول نمود کہ سالانہ بیست ھزار روپیہ خراج و دوازدہ ھزار نفر از افراد لشکر را در ھنگام جنگ و سالانہ ھزار نفر را بہ بعنوان سان بہ پادشاہ بدھد ـ
در این زمان اصطلاح غم لشکر بہ تعداد افراد نظامی ای اطلاق میشد کہ حکومت تحت فرمان از میان مردم خود جمع مینمود و در زمان جنگ برای کمک بہ حکومت غالب میداد ـ تعداد نفرات سان پادشاہ یکدوازدھم غم لشکر بود کہ ھر سالہ آنھا را آو میان قبایل بلوچ گرد آورد میشد و بہ حکومت غالب دادہ میشد ـ با ھر دستہ سان پادشاہ ھمراھی پسر قبیلہ یا برادر او و یا یکی از بستگان نزدیک او ضروری بود کہ او در مورد مسئول افراد خود بود ـ افراد سان پادشاہ ھر سالہ عوض میشدند و افراد جدیدی از میان قبایل انتخاب و اعزام میگردیدند ـ قبایل بلوچ و سردارھای دلیر آنھا این غم لشکر و سان پادشاہ را نمی پسندیدند ـ قبایل بلوچ بہ تناسب افراد اعزامی توسط خان صاحب از مالیات معاف میشدند و برای تامین مخارج آنھا اراضی مزروعی بہ بطور جدا بہ ھر قبیلہ دادہ میشد ـ اما سرشت بلوچھای آزادمنش نمیتوانست این مسئلہ را کہ برای یک حکومت اجنبی بجنگند و بمیرند را تحمیل کند ـ یکی از بزرگترین دلایل سوء ظن و بدگمانی قبایل بلوچ نسبت بہ میرمحبت خاں ھمین مسئلہ بود ـ در زمان میرنصیر خان ھم بہ شکل مشکلی اساسی بنظر رسید و عامل بروز جنگ آزادی بر علیہ احمدشاہ ابدالی شد ـ حکومت میرمحبت خان ضعیف بود ـ تالپور ھای سند بندر کراچی را کہ بہ عنوان خونبھای میرمھراب خان اول بہ میرسمندر خان دادہ بودند را بہ تصرف خود در آوردند ـ مکران مطلق العنان شدہ بود ـ جام عالی خان رفتہ رفتہ از دادن نصف درآمد بیلہ سرباز زد ـ قبیلہ حسنی در کچی بہ قیادت سردار صادق بازار چپاول و غارت را گرم کردہ بود ـ سردار صادق در محلی بنام تلی برای تاخت وتاز و تاراج کچی پایگاھی بنا نھادہ بود ـ قبایل مری، بگتی، کھیتران و قبایل بلوچھای کچی و اھالی دیرہ جات از این غارت و چپاول نالان بودند ـ آتش ناامنی در دورہ میرمحبت خان از ھر طرف روشن بود ـ رعایا از دزدی و چپاول ھا بہ تنگ آمدہ و آز آیندہ خود بیمناک بودند ـ تجار و کسبہ پریشان بودند ـ خوانین گذشتہ با رعایای ھندوی خزد نھایت خوشرفتاری را داشتند ـ ھرزژان آنھا نیاز بہ پول و اموال داشتند بجای اینکہ رعایای ھندوی خود را غارت کنند خزانہ دولت را با جنگ و چپاول و غارت غنایم از کشورھای دیگر پر میکردند ـ ولی میرمحبت خان برای بدست آوردن پول و اموال چنین جرات و ھمتی نداشت و او بار گران مخارج خود را بر دوش تجار و مغازہ داران و کارکنان کلات انداختہ بود ـ او برای واردات و صادرات اموال مالیات سنگينی وضع نمود کہ پرداخت آن برای تجار و کسبہ سنگین بود ـ میرمحبت خان بہ ھندوھای ساکن کلات ظلم و ستم روا میداشت و آنچہ را نیاز با زور و زبردستی از آنھا میگرفت ـ کسبہ از ستم او بہ عجز آمدہ بودند و تعداد زیادی آز آنھا کلات را ترک نمودہ و خود را بجاھای دیگر منتقل نمودند ـ دولتی را کہ میرعبداللہ خان با شوکت و جلال و رعب و دبدبہ بوجود آوردہ بود از میان رفتہ بود ـ میرمحبت خان از سردارھا میترسید و در حرمسرای میری در حالی کہ با دودستی بہ تاج حکومت چسبیدہ بود و آنرا محافظت میکرد زندگی می گذراند ـ بجز معدودی از سردارھای بلوچ سایرین بہ او اعتماد نداشتند و بہ صورت ناامیدانہ ای با قبایل خانہ بدوش خود زندگی را بہ گمنامی بسر میبردند ـ دست قدرت در قندھار بہ شکل شمشیر جلاد در آمد و اقبال نصیری در کلات بخت و اقبال بخواب رفتہ بلوچ ھا را بیدار نمود ـ
میرنصیرخان اول
میرنصیرخان اول فرزند کوچکتر میرعبداللہ خان، برادرتنی میراھلتازخان و فرزند نامادری میرمحبت خان بود ـ در سال 1736 زمانی کہ میراھلتاز خان بنا بہ دستور نادرشاہ بہ قندرھار رفت میرنصیرخان را ھمراہ خود نبرد ـ در ھمین سال زمانی کہ میراھلتازخان گرفتار گردید و میرمحبت خان بنا بہ فرمان نادرشاہ بہ عنوان خان کلات تعین شد، میرنصیرخان، میرمرادعلی و مادرمیرنصیرخان بہ صورت اسیر نزد نادرشاہ فرستادہ شدند ـ میرنصیرخان تا سال 1749 تقریبا نہ سال در اسارت نادرشاہ بہ سر برد ـ در اوایل دوران اسارت میراھلتازخان بہ سبب مجادلہ ای بدست میرنصیرخان بہ قتل رسید ـ نادرشاہ میخواست میرنصیرخان را بہ قصاص قتل میراھلتازخان بہ قتل برساند، ولی شاھزادہ ھای احمدزئی نادرشاہ را متقاعد کردند کہ میراھلتازخان خود مقصر بودہ است ـ میرنصیرخان کہ نزدیک بود بہ قتل برسد از مرگ نجات یافت ـ منطقہ شالکوت کہ برای مخارج میراھلتازخان، میرنصیرخان و مادر او از میرمحبت خان گرفتہ شدہ و بہ آنھا واگذار شدہ بود، بہ عنوان خونبھای میراھلتازخان ظبط گردید و بہ حکم نادرشاہ دوبارہ بہ میرمحبت خان پس دادہ شد ـ از این بابت گذار زندگی میرنصیرخان و نزدیکانش بسیار سخت شد ـ یک سال بعد از این واقعہ مادر میرنصیرخان جرات نمود کہ واگذاری درآمد شالکوت را بہ آنھا بہ عوض نادرشاہ برساند ـ درخواست بی بی مریم مورد قبول واقع گردید و درآمد منطقہ شالکوت دوبارہ در اختیار آنھا قرار گرفت ـ
در حملہ نادرشاہ بہ ھندوستان میرنصیرخان ھمراہ سپاہ نادری بود ـ مدت نہ سال اسارت نزد نادرشاہ کہ شخصیتی بسیار عظیم بود و تحمیل سختی ھا و مسائب فراوان و حل آنھا از میرنصیرخان را انسانی مستقل المزاج ساختہ بود ـ این تجارب گرانبھا و چشمدیدھا موجب گردیدند کہ در آیندہ زندگی او موجب کامیابی شوند ـ میرنصیرخان در تاریخ بلوچستان و در میان قوم بلوچ شخصیتی بی ھمتا و شھرتی دائمی کسب نمود ـ شخصیت و تجارب میرنصیرخان خواست حکومت کردن را در دل بلوچھا نشاند ـ او چنان موفقیت ھای لازوالی حاصل نمود کہ مثال آنھا در ھیچ کجای تاریخ قوم بلوچ یافت نمیشود ـ میرنصیرخان در میان بلوچھا بسیار عزیز بود تاحدی کہ از فتوحات تاریخی و موفقیت ھای او افسانہ ساختہ شدہ و این نزد ما نشانہ نھایت بزرگی و شھرت او است ـ گوتہ شاعر آلمانی معراج عظمت و بزرگی انسان را چنین آوردہ است، او میگوید کہ " حقیقت بزرگی و عظمت انسان در این است کہ او بہ افسانہ تبدیل میشود " کہ میرنصیرخان در میان قوم خود بہ این عظمت رسید ـ او تا اکنون ھم رھبر و قھرمان تاریخی ملت بلوچ تصور میشود ـ او در میان بلوچھا بہ عنوان نصیرخان اعظم، نصیرخان ولی، نصیرخان نوری و بہ صفات مختلف دیگر موصوف و مشھور است ـ
در سال 1745 زمانی کہ نادرشاہ بہ دست برادرزن خود بہ قتل رسید و سپاہ سالار ھای او بر روی جسد او خون یکدیگر را میریختند میرنصیرخان بہ کمک میرشاہ ولیخان بامی زئی فرار کرد و خود را بہ شیراز رساند ـ او از اینجا ملا مھرعلی داروغہ را برای کسب خبر از مادر خود بہ قندھار فرستاد و خود بہ اتفاق میرکمال خان اھلتازئی، میرسلطان زھرو بنگلزئی و علی دربان خود را از طریق مکران بہ رودخانہ حب "جالاوان" رساند ـ در اینجا مدتی مھمان باھوت چتہ بود و باھوت در حد استطاعت خود بہ او خدمت نمود ـ میرنصیرخان از اینجا نزد کلھورہ ھا در سند رفت و تقریبا حدود دو سال در محلی بہ نام خدا آباد کلھورہ ھا ماند ـ
او در این دوران از کشمکش و اختلافاتی کہ در میان میرنصیرخان و سردارھای بلوچ جریان داشت استفادہ نمود و توسط میرکمال خان و سردار سلطان زھرو بنگلزئی با آنھا ارتباط گرفت و سلسلہ نامہ و پیام را آغاز نمود ـ سردارھای بلوچ کہ از دست میرمحبت خان بہ ستوہ آمدہ و از او بیزار شدہ بودند فورا بہ حمایت از میرنصیرخان برخواستند ـ در این میان سپاہ سالار احمدشاہ افغانی افغانستان را بہ قبضہ خود در آوردہ بود و حکومت مستقل خود را بنا نھادہ بود ـ شاہ ولی خان بامی زئی مربی میرنصیرخان کہ او را فرزندخواندہ خود می نامید بہ وزیری احمد شاہ منصوب شدہ بود ـ میرنصیرخان سلسلہ خط و کتابت را با شاہ ولی خان تا حدی کہ توسط او توانست حمایت احمدشاہ ابدالی را بہ دست آورد برقرار نمود ـ میرنصیرخان در سال 1747 با شکایتی بر علیہ میرمحبت خان بہ امضای اغلب قریب بہ اتفاق سردارھای بلوچ بہ قندھار رفت و تا سال 1749 در آنجا ماند ـ
میرنصیرخان در سال 1749 توسط احمدشاہ گرفتار و نصیرخان بجای او بہ عنوان خان کلات تعین گردید ـ احمدشاہ بہ او خلعت فاخرہ بخشید و بہ شکل و مقام و منزلتی پادشاھی او را در معیت سردارھای بلوچ بہ کلات فرستاد ـ تمام سردار ھای بلوچ در کلات گرد آمدند و مراسم تاجگذاری میرنصیرخان را اجرا نمودند ـ
میرنصیرخان اولین خان کلات بود کہ بہ شکل مردمی " جمھوری" سلسلہ حکومت بلوچی ای را بنیان نھاد ـ او مطابق با آداب و سنن بلوچھا اصول جرگہ " شورا" تشکیلات مالی، بنیادھای قومی و جنگی را بنا نھاد ـ آن نھادھایی کہ تا بہ امروز برای نظم ملی، آداب و رسوم و غیرہ اگر چہ امروزہ از صورت اصلی مسخ شدہ اند در کلات رایج ھستند را میرنصیرخان وضع نمودہ است ـ در مباحث آیندہ برای درک بھتر حکومت بلوچی میرنصیرخان و سازماندھی نظامی و کشوری او نیاز بہ بحث مفصل دارد ـ برای اینکہ این تقسیمات بہ شکل سادہ تری بیان شوند عھد حکومت میرنصیرخان بہ دو قسمت تقسیم خواھد شد ـ قسمت اول شامل سازماندھی نظامی، جنگھا و فتوحات او را تشکیل میدھند و قسمت دوم عبارت از سازمانھای کشوری، ملی و قومی خواھند بود ـ
www.balochetawaar.com

چاکر وگهرام درادبیات حماسی بلوچ

نظام اجتماعي مردم بلوچ در قديم ؛مانند ديگر جامعه هاي ابتدايي؛بر رابطه ي همخوني استوار بود . گروههاي خويشاوند در غم و شادي ،بيم و اميد و علاقه و تعهد با هم شريك بودند . قدرت؛قانون روز بود و نظام قبيله اي كاربرد قدرت را توجيه مي كرد. روزگار براي مردم ضعيف و بي ياور دشوار بود.آنها ناچار بودند درصد جلب توجه زورمداران باشند تا بتوانند درآن جامعه باقي بمانند. هر قبيله تحت رهبري رئيسي بود كه قدرت او ناشي از اصالت خانوادگي ؛ جرأت و جسارت و ساير خصلت هاي پسنديده ي آن روز گار بود . وفاداري بي چون وچرا نسبت به منا فع قبيله مهم تر ين اين ويژگي ها به شمار مي رفت .وابستگي به طايفه حتي از پيوند زناشويي نيز استوار تر بود . خصلت ها ي پسنديدة مرد كامل بلوچ عبارت بود ازمهمان نوازي ،پنا هنده پذيري ،شجاعت ، جنگاوري و پايبندي به مبارزات قبيله اي .

يكي از شعراي بلوچ كه خود جنگاوري دلاور بوده اين گونه سروده است .
برج باروي بلوچ كوه است kohant balõčâni kalât
كه براي او از كوشك ها و باد گير ها بهتر است ač bân o bâdgirân gehant
همسايه او ستيغ بلند كوه borzēn hašing hamsâhegant
انبار او بلندي هاي يي گذرگاه hambâreš bērâhēn garant
آب او از چشمه هاي روان âpeš behōkēn čašmawant
ظرف او از برگ نخل با دبزني وحشي kōdiyeš piši kondawant
بستر او قطعه اي از زمين bōpeš dgâri tahtawant
فرزند ما پيكان برگزيده است may bačč gečēni gōndalant
داماد ما خنجر نوك تيز zâmât šellēn hanjarant
پسر ما سپر مقاوم چون كوه may brât talârēn esparant
و پدر نامدار ما شمشير پهن may ârip mazan tappēn lorant
مرداني كه در پي انتقام هستندâ mard ke hōnân –a gerent
خوابگاهشان برفراز كوه ها است wâbeš talârâni sarant
در چنين جامعه اي ،به غارت و شرارت هم تا حدي با ديده ي تحسين نگاه مي شد. اما مبارزات حق طلبانه از قبيل دفاع از جان و مال و آبروي خود طايفه و پناهندگان ناتوان تر ،موافق نظر عموم مردم بود.

• در هر طايفه فراوان بودند شاعراني كه به تبليغ رشادت و جنگجويي خويشاوندان خود و طعن و ذم دشمنان مي پرداختند. شعرهاي حماسي بلندي سروده مي شد .اين سرودها در مجالس عمومي بزرگان با ساز و آواز خوانده مي شد و از سينه اي به سينه هاي ديگر منتقل مي شد و در سراسر منطقه انتشار مي يافت كه به تقويت اهميت و طايفه گرايي ،و گسترده شدن شكاف بين طوايف و خانوادها مي انجاميد. بدين ترتيب در ادبيات حماسي بلوچ نام بسياري از دلاوران زنده شد . از قبيل حمل Hammal به خاطر مبارزه با پرتقاليها ،مير كمبر (قنبر) به علت تلاش براي آزادي اسراي طايفه خويش ،دودا Dōdâ براي جنگيدن در مقابل سردار ديگري كه گله ي گا و زني از پناهندگان به او را غارت كرده بود و كشته شدن در اين راه ،بالاچ (بالانچ) Bâlânč براي گرفتن انتقام دودا از بي بگر Bibagr كه نام آنها بر زبان خاص و عام است. ولي دو سردار ديگر به نامهاي چاكر Čâkar از روئساي طايفه ي رند (Rend) و گوهرام Gwahrâm رئيس طايفه لاشار Lâšâr از همه مشهور ترند.

• جنگهاي طولاني چاكر و گوهرام به خاطر كسب و قدرت فراگير منطقه اي ، خارج از طايفه بود كه گاهي بهانه هاي ديگري از قبيل دفاع چاكر از زن پناهنده اي به نام گوهر Gohar در مقابل گوهرام هم پيدا مي كرد .در اين جنگهاي طولاني بيشتر پيروزي از آن چاكر بود ولي در يكي از اين نيروها گوهرام چاكر را به سختي شكست مي دهد و بيشتر سرداران او را مي كشد . چاكر براي جبران اين شكست و خونخواهي از گوهرام نزد حاكم هرات مي رود و از اين سردار مغول ياري مي خواهد حاكم هرات لشكري پر شمار به سرداري فردي بنام زنو Zonnu با چاكر مي فرستد و كار گوهرام را يك سره مي كنند.
موضوع اين مقاله بحث در اين زمينه است كه برخورد شعر حماسي بلوچي با چاكر با وجود شكست سختي كه از گوهرام خورده و براي انتقام به حكام مغول متوسل شده، برخوردي جانبدرانه است و سر انجام با وجود اين سرگذشت ،چاكر بزرگترين سردار بلوچ باقي مي ماند بطوري كه هنوز هم بسياري از مردم به خاطر وابستگي به طايفه ي رند افتخار مي كنند و نيز بسيارند افرادي كه به گزاف خود را از اين طايفه به حساب مي آورند. براي اينكه خواننده به بزرگي جايگاه چاكر پي ببرد و او را فردي عادي به حساب نياورد ناگزير از ارائه ي دو مثال مي باشم . اول اينكه گوهرام رقيب اصلي او در قدرت وقتي با حسرت به زمان اتحاد و همدلي با چاكر مي نگرد اينگونه مي سرايد.
چه خوش بود روزگار گذشته بلوچ ها waššat –ant ahdi dawr balōčâni
دره ها سرسبزبود و اسب هاي تازي آماده ي تاخت sabz –at ant tall-o čang –atant tâzi
چاكر گله هاي گاو تو چون سيل خروشان در چرا čakar tay hârēn gōrrom –a čartant
و مزارع دهانه شاه جوي مولا زير كشت kurd –atant mullây ay dapay šah ju
از يك سوء گله هاي گاو و گوسفند تو مي آمد yak gwarē mēš–o gōrrom –et ât kant
از سوي ديگر سوارانت با زين و يراق نقره dega gwarē mir gōn nograhēn sanjân
از سويي اسبهاي قوي بنيه اتyak gwarē lassâyi talēn tâzi
از سوي ديگر ساربانان و شترهاي ماده yak gwarē jatt- o bregenēn dâči
نوكرهايت از اسبهاي سركش كره ها را مي گرفتند nawkarân trondēn bor- a zâyēntant
در كاسه هاي زر به آنها آب مي دادند âpeš ma zarren kōdiyân dâtant
تا دوشش ما از آنها مركبي سواري مي پروردندdân do šaš mâhâ markabē bitant
جوانهاي جسور بر آنها سوار مي شدند deljamēn warnâyeš sowâr bitant
پاي در ركاب چون پيل آنها مي گذاشتند pâdeš mân pilli dōrawân dâtant
تا نود بامگاه آنها را يك تك مي تاختند tân nawad bângwâheš čakarrēntant
تا ماهيچه هاي قطور دور گردن آنها نازك مي شد gardenay dâlšâneš tanak bitant

• در جاي ديگر وقتي به پيروزي خود مي پردازد خودش نيز آن را باور ندارد و چنين مي گويد
در سر ما چنين انديشه اي نبود may sarâ andēš –o-gomân nēstat
دل ما نيز چنين گواهي نمي داد may delâ gwahig –a nadat čōšēn
من بنده ي الطاف خداوند قادر kâder ay dâdâni golâm bâtân
كه پيروزي ناگهاني به من ارزاني داشت ke nâ gomâni sōbē mani dâtag

• حتي آخرين لحظه پيروزي و رجز خواني چاكر خالي از ستايش نيست.
چاكرشيهك تو آن سرو ستبررسته بر لب جويي
Čâkare šayhak taw ju sar_ay sawlay
ريشه ي تو تر است و شاخه هايت سبز mân bonâ tarr_o sar berâ tarray
در سايه تو مجالس جشن و پايكوبي بود čēr tayi diwân_o marâgâhat
اما تبرزين پولادين من تو را قطع كرد borret tarâ mani pōlâtēn tapar zēnâ
از سرازيري تپه فرو غلتيدي kaptay mân gwarpâmây gwar_o kerrē
اكنون نه سيل را توان بردن توست nay hâr tarâ bârt_o
و نه طوفان را ياراي غلتاندنت nay mawjet lētēnit

• مورد دوّم از زبان فردي به نام مبارك پدر مريد (morid) مريد رقيب چاكر در عشق مي باشد
و مجنون ادبيات بلوچي .وفتي مريد ديوانه همه جا نام چاكر و همسر او را بر زبان مي راند پدرش او را اينگونه پند مي دهد.

چاكر همتاي تو نيست Čakar tayi mattē nahent
او بر صدها هزار نفر سرور است lakk_o hazâray wâjahent
بالاي زين او تمام از نقره است zenay sari koll nok rahent
با نهيب او صدها هزار نفرپاي در ركاب مي گذارند gon hakkali lakk sowâra bant
تو در تاريكي غبار ناپديد مي شوي ta danz o mojâni gâra bay
ما را از اين چرا گاه ،بيرون مي راني mârâ azē zēdân baray
تشنگي و گرسنگي فرزندانمان را خواهد كشت čokkân šod_o tonna košit
ثروت پدري ما به دست مردم ديگر مي افتد mâlâ peti marda barant

• اكنون وقتي اين سر دار با چنين وصفي در مقابل گوهرام دچار شكست مي شود ، سعي شعر حماسه بلوچ بر اين است كه اين شكست را نه به علت قدرت گواهرم بداند و نه به سبب ناتواني چاكر.

1- چاكر شكست خود را گزافه گويي گوهرام و دروغي بي پايه اعلام مي كند و مي گويد.
زبان تو دروغ هاي بسيار بي شماري گفته است tay dapâ drōgē ziyâdahen basta
(كه) زبان چرخنده ات در دهانت لال باد man dapet čarrōkēn zobân lell bât
با زبان با هفتاد شاعر برابري مي كني pa dapâ haptâd šâheray mattay
و در دروغگويي در نمي ماني nay ke pa drōgay bandagâ gattay

2- چاكر كشته شدن همر زمان خود را به علت ناديده گرفتن پيش گويي هاي متعدد از طرف آنها قلمداد مي كند.
من خوي ياران خود را را خوب مي دانم man wati bēlâni las_â zânân
آنها به عطسه هاي نا بهنگام وقتي ننهادند češšag_o čappigeš na marrēntant
و نه به استخوانهاي كتف آزموده شده تو سط افراد خبره čattahâni âzmudagēn bardast
و نه به خبرهاي اعلام شده بوسيله پرندگان šir_o morgâni dâtagēn ahwâl
ماسگ و فال براي من بر آمدند masag_o pâl pa man bad_a âtkant

3- به ادعاي چاكرشكست او براثر نفرين ملاهاي محلي و پيري به نام شيخ كهيري بود .
كه براي ميانجي گري نزد او آمده بودند ولي چاكر اين مبانحي گري را نپذيرفت.
ملاها با شيخ كهيري آمده بودند âtkagan mollâ gōn šeyh kahiriyâ
آنها آمدند و در مجلس چون گل من نشستند âtk_o mani pollēn pattarâneštant
دست به سوي خداي قادر بلند كردند و گفتند dasteš gōn šâhēn kâderâ bastant
به خاطر خدا فتتنه ها را كوتاه كن pa hodâ čâr_o petnahân gwand kan
من پند خوب شيخ كهيري را نپذيرفتم man nazort šayhâni habar šarrēn
آنها پشت به من كردند و از جاي بر خاستند pošteš mân dâto čâdareš čandet
آنها نفرين بر ياريان من فرستادند pa mani bēlâni sareš gwandet
كه اي رند ها بر شما بازگشتي مباد rendân gōn mandillân ma tarrâtet
گوهرام چون داس تيزي بشود و شما چون ساقه خشك و تهي ذرت
gwhrâm dâs bât_o šomâ karab batet

4- چاكر كشته شدن ياران خود را به علت فرار نكردن آنان از معركه به خاطر سوگندي مي داند كه براي طلاق زنان خودشان خورده بودند كه اگر فرار مي كردند زنان آنها طلاق مي شد.
رند ها نگريختند چون آنان به ننگ خود آگاهند.
zântant Rend natatkant ke rend mayâr
آنها پايلند عهد خود با زنان خوش خرام بودند dâštagant loddōkēn janay ahdân
چاكر شكست خورده در حالي كه به زنده ماندن كينه گوهرام در سينه اش اشاره مي كند مي گويد كه به هرات خواهد رفت و لشكري گران خواهد آورد و نسل طايفه ي لاشار را از بين خواهد برد.
شايد سنگ در ته چاه از هم بپاشد و متلاشي شود seng_a rēzant ma dir bonēn čâtân
اما كينه در دل مرد پايدار است kēnag mân mardâni delâ jâhant
من بر سر شيهك عهد مي بندم kawlent manâ pa šayhakkay sar_o potrân
كه از اريپ(هري) لشكري گران بياورم ča arip grânēn laškarē kârân
و از كله هاي شما تپه هايي برپا كنم ča saraggwandēnčedagēbandân
وقتي چاكر وارد در بار حاكم هرات مي شود و حاكم از تقاضاي او با خبر مي گردد چندان مورد اعتنا قرار نمي گيرد و مدتي معطّل مي ماند.پس از مدتي مادر حاكم واسطه مي شود و پسرش را سرزنش مي نمايد كه از اين بيش چنين سرداري را بلاتكلیف نگذارد .اما حاكم باز هم از ارائه كمك خوداري مي كند زيرا چاكر را شايسته كمك تشخیص نمي دهد مادر حاكم پيشنهاد مي كند كه چاكر ناآگاه مورد آزمايش قرار گيرد تا اگر فرد قابلي شناخته شد به او لشكر داده شود و اگر لياقت او ثابت نشد لشكر از او دريغ گردد. از اين پس آزمايش چاكر به صورت هفت خوان مانند شروع مي شود. يك روز او را با اسبي سركش روبرو مي كنند كه سواران حاكم از رويا رويي با آن عاجزند ولي چاكر بر آن اسب سركش سوار مي شود و پس از تاخت تاز طولاني آنرا خسته و بي رمق به دربار مي آورد.روز ديگر او را با فيلي مست و خروشان مقابل مي كنند و شاهد مبارزه چاكر با دست خالي باآن فيل مي نشيند اما چاكر از اين آزمايش نيز سر بلند بيرون مي آيد و فيل را شكست مي دهد بدين ترتيب پس از چند آزمايش ديگر و موفقيت چاكر لياقت او بر حاكم هرات مسّلم مي شود .حاكم لشكري انبوه به سر پرستي فردي بنام زنّو(zonnu) با او همراه مي كند .

• پس از مدتي لشكر چاكر به منطقه گوهرام مي رسد و در جنگي نا برابر گوهرام شكست مي خورد و لشكرش متلاشي و خودش كشته مي شود .اما چاكر به فكر چاره اي است تا بي اعتمادي حاكم هرات را تلافي كند و نيز از ننگ پناه جستن به بيگانگان رهايي يابد .از اين رو به لشكر زنو مي گويد گوهرام كشته نشده و دنبال سپاه كمكي رفته تا دوباره بجنگد و به آنها هشدار دادكه ممكن است گوهرام نيمه شب به آنها شبيخون بزند.ضمنأ اعلام مي كندكه نشاني گوهرام زنگوله اي است كه بر گردن اسبش آويخته .اگر شب هنگام صداي زنگوله ي اسب گوهرام را شنيديد آماده دفاع باشيد.سپاه خسته از جنگ شب را استراحت مي كند.اما چاكر نيمه شب با اسب زنگوله دار در تاريكي شب وارد لشكر مغولها مي شود وبه تاخت تاز مي پردازد.با شنيدن صداي زنگ، مغولها از خواب مي پرند و خواب آلود در تاريكي با هم ديگر به نبرد مي پردازند و كل سپاه مغول از بين مي رود و به اين ترتيب چاكر بي رقيب و پيروز باقي مي ماند.

استاد عباس پروین 1383

منابع

1.Saradar khan baluch , Muhammad –literary history of the baluchis – Quetta

2-شه بخش، عظيم – بررسي حماسه سرايي در زبان بلوجي – دانشگاه شيراز (پايان نامه كارشناسي ارشد)

تقدیر رئیس دیوان عالی کشور از جنایات جلاد بلوچستان

در قرن بیستم جهانیان شاهد تقدیر و تشکر از جنایت ، اعدام و گلوله باران در ایران هستند !!!
قدر دانی از جلاد ، تشکر از آدمکش ، تبریک به جنایتکار ، افتخار به نسل کشی !!!
اعدام نامش ایثار ، کشتار بی پناه مردم لقبش اقدام شایسته و تیرباران جوانان ، از خود گذشتگی نام گرفته است!!!
آری نکونام آخوند بدنام رژیم تاکنون بیش از 300 جوان بلوچ را محکوم به اعدام نموده و صدها جوان بدستور این جنایتکار تیرباران شده اند و هزاران جوان بلوچ بدون هیچ جرمی به زندانها انداخته شدند و همه این جوانان بدون محاکمه و بدون داشتن وکیل بدست این جلاد خون آشام محکوم شدند.
هزاران پسر و دختر یتیم و بی پدر شدند.
صدها زن جوان شوهرانشان را از دست دادند
و صدها پدر و مادر جگر گوشه هایشان را بر جوخه دار دیدند
این آخوند بدنام بر هیچ کس رحم نکرد و نمی کند و در چهره حیوانیش چیزی به نام رحم دیده نمی شود درندگی و خون خواری و سفاکی از چهره منحوسش می بارد انگار از درنده ای به دنیا آمده و بوی انسانیت نبرده و هیچ بلوچی از دست این درنده خو در امان نبوده و جنایات ننگینش سرزمین بلوچستان را رنگین نموده و آسمان زیبای بلوچستان را خونین نموده و کوههای سر به فلک کشیده این سرزمین را به گریه در آورده است .

این آخوند پلید با همه جنایاتش از سوی اربابانش مورد تائید و حمایت قرار گرفت و در برابر جنایات بی نظیرش به مژده های بی نظیری دست یافت و سران رژیم بی باکانه از جنایاتش تمجید و توصیف نمودند و او را تشویق به اعدام هر چه بیشتر و جنایت هرچه بزرگتر نمودند تا او بدون هیچ واهمه ای به جنایاتش ادامه دهد!!!
ما سال گذشته از رسانه های بین المللی در جریان شکنجه زندانیان ابوغریب توسط سربازان آمریکائی قرار گرفتیم و رژیم فاسد ایران از این خبر تبلیغات بزرگی بر علیه به اصطلاح شیطان بزرگ براه انداخت در صورتیکه فورا آن زن شکنجه دهنده محاکمه شد و از سوی سران آمریکا مورد بازخواست قرار گرفت.
ورژیمی که امریکا را شیطان بزرگ لقب داده به جای تاسف از جنایاتی که آخوند بدنام در بلوچستان انجام داده از عملکرد ایشان تشکر و قدر دانی نموده و این جنایتکار را در تداوم جنایاتش حوصله افزائی نمودند.
اما همه بدانند که جنایات این خونخوار به جای سرکوب ، ما را بیدار تر نمود و دشمن پلیدمان را بهتر به ما معرفی نمود و راه را به ما نشان داد و همه ما با پروردگارمان عهد و پیمان بسته ایم که تا آخرین قطره خونمان ، خواهیم جنگید و از خون پلید چنین آخوندهائی خواهیم ریخت تا به آزادی برسیم .
دلاور بلوچ

اعتراضات جدايي طلبانه در بلوچستان



اکتبر ٢٠٠٦ا
عتراضات جدايي طلبانه در بلوچستانپاکستان، درگيراقليت هايش
به دنبال قتل يکي از رهبران استقلال طلب در ماه اوت ٢٠٠٦، درگيري هاي شديدي در بلوچستان، يکي از استان هاي پاکستان رخ داده است. اين منطقه مرزي بين ايران و افغانستان که همواره قدرت اسلام آباد را زير علامت سوال برده از چند ماه پيش شاهد قيام جديدي در رابطه با غصب منابع طبيعي اش بوده است. امري که حکومت پرويز مشرف را شکننده تر از پيش ساخته است.
در مقايسه با خونريزيهاي دارفور يا چچن هنوز نمي توان کشتار تدريجي ايلهاي بلوچ را در کوهها و بيابانهاي جنوب غربي پاکستان فاجعه انساني عمده اي دانست. در ماه اوت « فقط» ٢٢٦٠ بلوچ براي گريز از بمبارانها و گلوله باران جنگنده هاي اف شانزده و هليکوپترهاي جنگي کبرا که دولت آمريکا به نيروي هوايي پاکستان فروخته ناچار به ترک روستاهاي خود شده اند. با وجود اين، با بالا رفتن شمار کشتگان و زخميان، ناديده گرفتن هزينه انساني مبارزه استقلال طلبانه بلوچها (١) و همچنين انعکاس سياسي آن در ديگر مناطق اقليت نشين در کشور چند قومي پاکستان ( ٢) دشوارتر و دشوارتر مي شود.
از هم اکنون در ايالت همسايه سند، جدايي طلبان که در مخالفت با رژيم نظامي و غالبا پنجابي ژنرال پرويز مشرف با بلوچها شريک اند مشغول جان تازه دميدن در آتش جنبشهاي استقلال طلبانه اي هستند که از سالها پيش زير خاکستر مانده اند. آنان خواهان تشکيل يک دولت مستقل سندي يا يک فدراسيون سندي- بلوچي اند که گستره آن تمامي پهناي سواحل درياي عمان از مرز ايران در غرب تا هندوستان را فرا خواهد گرفت. بسياري از رهبران سندي آشکارا ابراز اميدواري مي کنند که ناآرامي در پاکستان دير يا زود هند را متقاعد خواهد کرد کهبراي جدايي از پاکستان به آنان کمکهاي نظامي و اقتصادي برساند، همان گونه که بنگلادش به ياري هند در سال ١٩٧١ از پاکستان جدا شد.
به هنگام ايجاد کشور در سال ١٩٤٧، شش ميليون بلوچ به زور به پاکستان پيوستند. اينان پيش از شورش اخير نيز سه بار در اعتراض به تبعيض اقتصادي و سياسي به شورش برخاسته بودند. در شديدترين اين شورشها، از سال ١٩٧٣ تا ١٩٧٧ ، در حدود ٨٠ هزار سرباز پاکستاني و ٥٥ هزار بلوچ در مراحل گوناگون نبرد شرکت داشتند.
در آن زمان ايران نيز مانند پاکستان متحد ايالات متحده به شمار مي آمد. محمد رضا شاه پهلوي که نگران آن بود که شورش آن سوي مرز به ٢.١ ميليون بلوچ ساکن شرق ايران سرايت کند، سي هليکوپتر کبرا با خلبانان ايراني به ياري اسلام آباد فرستاد. اما اکنون ديگر ايران متحد آمريکا نيست و با پاکستان سر ناسازگاري دارد. تهران ادعا مي کند که واحدهاي نيروهاي ويژه آمريکا با استفاده از پايگاه هايشان در پاکستان به عمليات سري در درون ايران دست مي زنند که هدف آنها افروختن آتش مخالفت بلوچها با رژيم محمود احمدي نژاد است.
خشمي که امروزه دستمايه ارتش آزاديبخش بلوچ شده عمدتا ناشي از خاطره تاکتيکهاي پاکستاني « دشت سوخته» در نبردهاي پيشين است. در يکي از نبردهاي هولناک سال ١٩٧٤، نيروهاي پاکستاني که از ناتواني شان در يافتن واحدهاي چريکي بلوچ پنهان شده در کوه ها درمانده شده بودند، اردوگاههاي حدود پانزده هزار خانواده بلوچ را که دامهاي خود را براي چرا به دره حاصلخيز چملنگ برده بودند زير آتش بمب و گلوله قرار دادند تا چريکها را ناچار سازند براي دفاع از زنان و کودکانشان از مخفيگاههاي خود برون آيند.
بنا به گزارش کميسيون مستقل حقوق بشر پاکستان، در جنگ کنوني « بمباران و گلوله باران همه جانبه و بي هدف مشخص » اين بار نيز براي بيرون کشيدن چريکها به کار مي رود. شش واحد ارتش پاکستان افزون بر نيروهاي شبه نظامي که شمار کل شان به ٢٥ هزار تن مي رسد در کوهستانهاي کهلو و مناطق اطراف آنها که جايگاه شديدترين نبردهاست مستقر شده اند.
اختناق وحشيانه
رژيم مشرف نسبت به دولتهاي پيشين روشهاي نوين سرکوبگرانه تري براي در هم شکستن شورش به کار مي گيرد. در گذشته فعالان بلوچ عموما به اتهامات رسمي بازداشت مي شدند و براي مدتهاي معين به حبس در زندانهايي که مکانشان براي خانواده ها شناخته شده بود محکوم مي شدند. اين بار، سخنگويان بلوچ از « آدم ربايي ها» و « ناپديد» شدنهاي گسترده حرف می زنند و نيروهاي پاکستاني را متهم مي کنند که صدها جوان بلوچ را به اتهامات نامعين گرفته و به مکانهاي نامعلوم برده اند.
تفاوت عمده مراحل پيشين مبارزه بلوچها با مرحله کنوني در اين است که اين بار اسلام آباد هنوز موفق نشده است ايلهاي متنازع را به جان هم بيندازد. به علاوه دولت مرکزي اين بار با يک رهبري جوانتر طرف است که تنها از رؤساي ايلها تشکيل نشده، بلکه از طبقه نوخاسته متوسط و تحصيل کرده بلوچ برخاسته که تا سه سال پيش وجود نداشت. تفاوت مهم ديگر اين که اکنون بلوچها نيروي جنگنده منضبط تر و مجهزتري در ارتش آزاديبخش بلوچستان دارند. رهبران بلوچ مي گويند که هم ميهنان و هم باوران توانمند ساکن کشورهاي خليج فارس پول لازم براي خريد اسلحه در بازار سياه پررونقي که در طول مرز افغانستان ايجاد شده را تأمين مي نمايند. پرزيدنت مشرف بارها هند را به تأمين اسلحه براي شورشيان بلوچ و تآمين منابع مالي براي گروههاي جدايي طلب سندي متهم نموده است بي آن که مدرکي در تاييد ادعاهاي خود ارائه نمايد. هند اين اتهامات را انکار مي کند. در عوض، رهبران هند مي گويند که هند خواهان يک پاکستان با ثبات است که بتواند براي رسيدن به توافق صلح در کشمير به مذاکره بپردازد تا در نتيجه هر دو طرف بتوانند آهنگ مسابقه تسليحاتي پرهزينه خود را کند نمايند. ضمنا دهلي نو از درگيريها ابراز « نگراني» مي نمايد و طرفين را به گفتگوي سياسي فرا مي خواند. با اين وجود بسياري از تفسيرگران رسانه هاي هند از اين که مشرف در بلوچستان گرفتار شده است خرسند به نظر مي آيند و اميدوارند که بحران بلوچستان او را وا دارد پشتيباني پاکستان براي شورشيان اسلامگراي افراطي کشمير را کاهش دهد.
برخلاف هندوستان، ايران اقليت بلوچ خود را دارد و از مليت گرايي بلوچها نگران است. حزب مردم بلوچستان که از گروههاي اصلي بلوچ در ايران به شمار مي رود در روز ٥ اوت اعلام کرد که يک روحاني تندروي شيعه به نام حجت الاسلام ابراهيم نکونام که به تازگي رئيس کل دادگستري استان سيستان و بلوچستان شده است يک عمليات سرکوب نظامي و پليسي را به سرکردگي پليس مخفي آغاز نموده است که در آن صدها بلوچ دستگير و بسياري از آنان به اتهام همکاري با ايالات متحده اعدام شده اند.
بلوچهاي ايران نه تنها شمارشان از بلوچهاي پاکستان کمتر است، بلکه درجه آگاهي سياسي و سازمان يافتگيشان نيز از انها پايينتر می باشد و رهبران اصليشان هم جدايي از ايران و هم وحدت با بلوچهاي پاکستان را رد مي کنند. مثلا حزب مردم بلوچستان جزئي از ائتلافي است که ديگر اقليتهاي ناراضي ايران – کردها، آذريها و عربهاي خوزستان – را نيز نمايندگي مي کند. اين ائتلاف در پي تبديل ايران به يک ساختار فدرال است که در آن تهران کنترل خود را بر سياست خارجي، دفاع، ارتباطات و بازرگاني خارجي حفظ خواهد نمود، اما در باقي حوزه ها به سه منطقه اقليت نشين، خود مختاري اعطا خواهد کرد.
در مقابل، در پاکستان بلوچها به سبب کشمکشهاي نظامي متناوبشان با اسلام آباد راديکاليزه شده اند و بر اين باورند که هدف شورش بايد ايجاد بلوچستان مستقل باشد، مگر آن که رژيم نظامي حاضر شود همان گونه که در قانون اساسي سال ١٩٧٣ مقرر شده است به استان خود مختاري اعطا نمايد. تمامي رژيمهاي نظامي اي که يکي پس از ديگري از آن هنگام به قدرت رسيده اند و از جمله رژيم کنوني از اجراي اين اصل سرباز زده اند. نخستين خواسته بلوچها، سنديها و پشتونها – سومين اقليت قومي که بهتر از دو ديگر جذب شده است – اين است که به تبعيض اقتصادي آشکاري که به نفع گروه مسلط پنجابيها وجود دارد پايان داده شود. بيشتر منابع طبيعي پاکستان در بلوچستان واقع شده است ، از جمله گاز طبيعي، اورانيوم، مس و ذخاير بالقوه غني نفتي. اگرچه ٣٦ درصد از گاز توليد شده در پاکستان از بلوچستان مي آيد، اين استان تنها بخشي جزئي از اين گاز را مصرف مي کند، چرا که فقيرترين منطقه کشور به شمار مي رود. به مدت چندين دهه، دولتهاي مرکزي تحت سلطه پنجابيها از پرداخت سهمي عادلانه از منابع مالي تخصيص يافته به توسعه به بلوچستان دريغ کرده اند و تنها ١٢ درصد از حقي را که از توليد گاز در آنجا به استان تعلق مي گيرد پرداخته اند. به همين منوال، مناطق سندي و پشتون نشين نيز به طور مداوم از دسترسي عادلانه به رودخانه ايندوس محروم شده اند، چرا که پروژه هاي سدسازي سهم عمده آب را به سمت پنجاب بر گردانده اند.
آقاي مشرف در سخنراني تلويزيوني خود به تاريخ ٢٠ ژوييه ٢٠٠٦ به تفصيل به بلوچستان پرداخت و ادعاهاي بلوچها درباره تبعيض اقتصادي را رد نمود و خبر راه اندازي يک برنامه توسعه ٣٩ ميليون دلاري را براي استان داد که نيمي از بودجه آن صرف جاده سازي و ديگر پروژه هاي زيربنايي خواهد شد. به گفته او « بهره کشان واقعي» از بلوچها رهبران ايلها هستند که عنوان سردار دارند و « منابع مالي تخصيص يافته به توسعه را غارت کرده اند» و نيروهاي نظامي با اين هدف به بلوچستان فرستاده شده اند که از بلوچها در برابر رهبرانشان پاسداري کنند. مشرف گناه شورش را به ويژه به گردن نواب اکبر بوگتي انداخت که در ٢٦ اوت هنگامي که ارتش غاري را که در آن پنهان شده بود منفجر کرد کشته شد. قتل وي، موجب شورش هاي متعددي در سرتاسر کشورشد. اما ويژگي بسيار چشمگير شورش کنوني اين است که رهبري آن بر عهده نسل جديدي از ملي گرايان بلوچ است که از آگاهي سياسي برخوردارند و نه بر عهده پيران ايلها.
مسائل اقتصادي مربوط به ماليات و شرايط حاکم بر تقسيم درآمد حاصل از توسعه نفت، گاز و ديگر منابع طبيعي به احتمال زياد مذاکرات را به بن بست خواهد کشاند. رهبران سندي و بلوچ، در بيشتر پيشنهادهايشان درباره نحوه انتقال قدرت از دولت مرکزي به استانها استدلال نموده اند که روش کنوني تخصيص مالياتهاي جمع آوري شده به دست دولت مرکزي، که تنها مبناي آن جمعيت است و در نتيجه به نفع پنجابي هاست نبايد ادامه بيابد. روش جايگزين پيشنهادي اين است که نيمي از ماليات بر مبناي جمعيت تخصيص بيابد و باقي آن بر اساس مبلغي که در هر يک از استانها جمع آوري شده است توزيع شود. چون بنا بر قانون اساسي سال ١٩٧٣ استانها از تعداد نمايندگان برابري در مجلس سنا برخوردارند ، استدلال مي شود که بايد به سنا اختيارات بيشتري داده شود، تا به جاي رئيس جمهوري يا نخست وزير آن مجلس اختيار منحل کردن مجالس قانونگذاري استاني يا اعلام حالت وضعيت اضطراري را داشته باشد. برخي از اين هم تندتر مي روند و خواهان آن اند که بلوچها، پشتونها، سنديها و پنجابيها در هر دو مجلس و نيز در اداره هاي دولتي و مناصب نظامي، صرف نظر از نابرابري جمعيتی شان نمايندگي برابر داشته باشند. همه جناحهاي اقليتها براي تقويت گسترده حضوراقليتها در اداره هاي دولتي و نيروهاي مسلح اولويت قائل اند و همگي خواهان برقراري تضمين هايي در قانون اساسي اند که دولت مرکزي را از برکناري خودسرانه دولتهاي منتخب استاني – کاري که نخست وزير ذوالفقار علي بوتو در سال ١٩٧٣ انجام داد – منع نمايد. به احتمال زياد اقليتها حاضر به مذاکره بر سر موضوع تضمينها عليه مداخله خودسرانه دولت مرکزي نيستند، چرا که آنان همان قدر که خواهان اصل خودمختاري اند در پي محتواي آن نيز هستند.
بلوچها تنها ٣.٥٧ درصد از جمعيت ١٦٥.٨ ميليوني پاکستان را تشکيل مي دهند و مجموع سه اقليت بنا به گفته خودشان تنها ٣٣ درصد از کل جمعيت است. با وجود اين، سرزمينهايي که اين اقليتها از آن خود مي دانند ٧٢ درصد از کل مساحت کشور را تشکيل مي دهد. پنجابي ها از اين که اقليتها نسبت به چنين مناطق پهناوري از کشور ادعاي مالکيت مي کنند بسيار برآشفته اند و تمايلي به تحقق يافتن آن ندارند.
در تحليل نهايي مي توان گفت که دستيابي به توافقي بر سر قانون اساسي از جريان کلي مبارزه در راه دموکراسي جدايي ناپذير است. با توجه به اين که نظاميان حکومت را در دست دارند، شورش بلوچها و جنبش ناسيوناليستي سندي بيش از پيش راديکاليزه خواهد شد. اما غيرمحتمل است که بلوچها بتوانند از نظر نظامي بر نيروهاي پاکستاني چيره شوند و دولتي مستقل برپا نمايند، حتي اگر سنديها هم به آنان ياري برسانند، مگر آن که هند در ضمن رويارويي گسترده تري با اسلام آباد به مداخله دست بزند. بنابراين چشم انداز موجود حاکي از ادامه يک کشمکش بي نتيجه ميان بلوچها و سنديها از يک سو و اسلام آباد از سوي ديگر است، که بيش از پيش به تضعيف پاکستان منجر خواهد شد.
از ديد بلوچها و سنديها آمريکا در بحران کنوني مسئوليت عمده اي دارد، چرا که تجهيزات نظامي اي که براي سرکوب شورش بلوچها به کار مي رود آمريکايي اند و از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ به اين سو خيل گسترده کمکهاي اقتصادي آمريکا به اسلام آباد است که مشرف را سرپا نگاه داشته . از ١١ سپتامبر تا کنون، مجموع کمکهاي نظامي آمريکا به مشرف، از جمله فروش ٣٦ جنگنده اف ١٦ که به تازگي مورد تأييد کنگره قرار گرفت، به ٩٠٠ ميليون دلار بالغ شده است و قرار است تا سال ٢٠٠٩، ٦٠٠ ميليون ديگر نيز بر اين افزوده شود. کمکهاي اقتصادي شامل ٣.٦ ميليارد دلاري مي شوند که پاکستان در چارچوب روابط دوجانبه خود با آمريکا يا در چارچوبهاي چند جانبه اي که با پشتيباني آمريکاييان شکل گرفته اند دريافت نموده. ازاين گذشته به واسطه ايالات متحده حدود ١٣.٥ ميليارد دلاراز بدهي پاکستان بخشوده شده است.
دولت بوش، به جاي آن که مانند برخي مقامات اتحاديه اروپا بر مشرف فشار بياورد تا با اقليتها برسر راه حلي سياسي به توافق برسد، گفته است که تنشهاي قومي « مسئله اي داخلي» اند و پاکستان خود بايد آنها را حل نمايد. سازمانهاي حقوق بشر خواستار اعمال فشار بين المللي بر مشرف شده ، ايالات متحده را مورد انتقاد قرار داده اند زيرا سلاح هاي آنها از هدف عملکرد اوليه شان يعني پشتيباني از ارتش پاکستان در مبارزه اش بر عليه القاعده و طالبان، منحرف شده است. . با وجود اين تا پايان دوران رياست جمهوري بوش تعهد آمريکا به پشتيباني از مشرف استوار خواهد ماند.
* رئيس برنامه آسيا در مرکز سياست بين الملل در واشينگتن، از جمله نوشته هاي او: In Afghanistan’s Shadow : Baluch Nationalism and Soviet Temptations, Carnegie Endowment for International Peace, Washington, ١٩٨٠
١) بلوچ ها مردماني هستند که به زبانی سخن می گویند که از خانواده زبان هاي هند و اروپايي است (مثل همه زبانهايي که در پاکستان مکالمه مي شود) و سني مذهب هستند.
٢) پاکستان از چهار استان سند، پنجاب، بلوچستان و استان مرزي شمال غرب تشکيل شده است که باید منطقه پايتخت فدرال اسلام آباد و نيز سرزمينهاي ايلاتي فدرالي وکشمير آزاد که مورد ادعاي هند نيز هست را به آنها افزود.
کليه حقوق براي نشريه لوموند ديپلوماتيک محفوظ است© 2003 - 2000 Le Monde diplomatique

Saturday, December 09, 2006


دو قبيله بلوچ در پاكستان به توافق رسيدند

قبايل بلوچ "لوني" و "مري" در ايالت بلوچستان پاكستان براي استخراج زغال سنگ از معدني در اين ايالت قرارداد امضا كردند.
تلويزيون خصوصي "جيو" پاكستان گزارش داد ، اين معدن كه در منطقه "چمالنگ" در نزديك شهر "لورالايي" در ايالت بلوچستان قرار دارد ، ‪ ۳۳‬سال پيش كشف شده بود ولي به دليل اختلافات اين دو قبيله تاكنون كار استخراج آن صورت نگرفته بود.
در مراسمي با حضور ‪ ۵۰‬خانواده از اين دو قبيله و همچنين مقام‌هاي دولتي ايالت بلوچستان قرارداد استخراج اين معدن امضا شد.
گفته مي‌شود اين معدن كه بزرگترين معدن زغال سنگ در دنياست ‪ ۶۰‬كيلومتر طول و ‪ ۷‬كيلومتر عرض دارد و سالانه ‪ ۳۰‬ميليارد روپيه زغال سنگ مي‌توان از آن استخراج كرد.
برآورد مي‌شود
اين معدن ‪ ۳۰۰‬ميليارد روپيه ذخيره زغال سنگ دارد.

Thursday, December 07, 2006

گزارش يك سفر دو روزه به چابهار

وقتي وارد شهرمي شوي ماشين هاي حمل آب و تانكر هاي بزرگي را كه در ورودي هر محله در زمين فرو كرده اند،به تو مي فهماند كه اينجا زندگي يعني آب و آب يعني كالا يي كه نفس زندگي را بريده است
(بخش پاياني)


چابهار صد سال قدمت دارد و در تمام اين سال ها دچار عدم برنامه ريزي صحيح در سطح كلا ن كشور بوده است چهار هزار خانوار كپر نشين چابهار حتي دستشويي بهداشتي هم ندارند آنها افراد آبرومندي هستند كه خشكسالي زندگي آنها راسوزانده است علي دهقان ... درست از پشت حصار و خطوط مرزي منطقه آزاد، شهر چابهار شروع مي شود. انگاري وارد دنياي ديگري شده اي. شهر با فلكه اي به نام فلكه هيأت سه نفره آغاز مي شود. هيأتي كه در اوايل دهه ۶۰ با عضويت سه وزارتخانه مسكن و شهرسازي، راه و ترابري و كشور تأسيس شد و هر كدام از اين وزارتخانه ها مأموريت داشتند تا يك درصد از بودجه هاي عمراني خود را صرف ساخت اسكله شهيد كلانتري و ايجاد تسهيلات زيربنايي در شهر چابهار كنند اما اتفاق دوم هرگز رخ نداد. حالا هم كه حدود دو دهه از آن روزها گذشته است مردم چابهار اين ميدان را فقط با نام فلكه مي شناسند. يكي از اهالي شهر مي گويد: «مردم مي خواهند كه جريان هيأت سه نفره را فراموش كنند. تنها خاطره از اين هيأت اداره بنادر و كشتيراني شهر چابهار است كه تمام بودجه هيأت موردنظر را تصاحب كرد و حالا داراي تشكيلات اداري و مسكوني مدرني است. تشكيلاتي كه آنها را با حصارهاي قطور از شهر جدا كرده و هيچ يك از اهالي بومي حتي نمي تواند به آن نزديك شود». در چابهار همه چيز حصاربندي شده است و درون آنها نيز زندگي به شيوه اي خاص در جريان است. منطقه آزاد، گمرك، شيلات و اداره بنادر و كشتيراني هر كدام محوطه اي از شهر چابهار را به خود اختصاص داده اند. اما درست در همسايگي اين مجتمع هاي دولتي، شهري را نقش زده اند كه هر تازه واردي وقتي به آنجا مي رسد، در همان لحظه اول فقر اقتصادي و فرهنگي، تنها نماي بزرگ و حقيقي است كه درون چشمان او مي نشيند. اينجا تكه اي دورافتاده از استان هميشه محروم سيستان و بلوچستان است، با اين تفاوت كه مردمان آن به دريا تكيه داده اند. زبان همان زبان و رسومات نيز همان آداب. زاهدان به عنوان پايتخت اين ديار سوخته است. منتهي اقتصاد چابهار يك فرق بزرگ با جريان اقتصادي بقيه نقاط استان بلوچ نشين كشور دارد. تو وقتي وارد آنجا مي شوي بايد از كنار يك منطقه اقتصادي و صنعتي عبور كني كه سهم خود را از شهر جدا كرده است و هنگامي كه در شهر قدم مي زني بايد بداني كه درست در پشت حصار مجتمع هاي مسكوني دولت، مردماني زندگي مي كنند كه مي توانند از آب لوله كشي شده يا آب شيرين استفاده كنند. يعني چيزي كه الان حدود ۷ سال است به بزرگترين روياي شهر ۷۰ هزار نفري چابهار تبديل شده است. محمد حسين رئيسي، عضو شوراي شهر چابهار مي گويد: «شهر چابهار به شكل امروزي چيزي حدود يك قرن قدمت دارد و در اين صد سال همواره دچار عدم برنامه ريزي صحيح در سطح كلان كشور بوده است». وي اضافه مي كند: «در سال هاي آخر رژيم گذشته در شهر چابهار پايگاه هاي هوايي و دريايي ساخته شد و سرمايه گذاري هاي زيادي نيز براي آنان صورت گرفت اما هيچ فعاليتي در جهت بهبود فضاي آموزشي، بهداشتي و در كل معيشتي مردم صورت نگرفت. بعد از انقلاب نيز با سرمايه هاي زيادي اداره كل شيلات و بنادر و كشتيراني در اين شهر تأسيس شد، اما باز هم هيچ نوع سرمايه گذاري روي شهر انجام نگرفت». رئيسي مي گويد: «اين فعاليت ها در واقع به خاطر وقوع جنگ و ناامن شدن جنوب كشور انجام شد. در فاصله كوتاهي بنادر صيادي زيادي تأسيس و شيلات نيز قدرت زيادي گرفت به نحوي كه تا چند سال پيش از ۲۵ هزار تن صيد ماهي كشور ۱۲ هزار تن آن در چابهار صيد مي شد. همچنين با شكل گيري هيأت سه نفره، اسكله هاي تجاري هم به وجود آمد. اين اتفاقات دامنه اشتغال را در چابهار گسترش داد، اما سهم مردم بومي از اين اشتغال كمتر از ۲ درصد برآورد شده است». وي مي گويد: «سومين اقدام دولت مركزي تأسيس منطقه آزاد است. طبق قانون، اين منطقه هر سال بايد ۴۰۰ ميليون تومان به شهرهاي اطراف خود كمك كند اما الان دو سال است كه اين مستمري قطع شده. منطقه آزاد به عنوان يك طرح ملي اقتصادي به دنبال سود است و نمي توان به آن خرده گرفت». رئيسي يادآور مي شود: «طي ساليان گذشته در همسايگي شهر چابهار پروژه هاي متعدد اقتصادي و ملي موفقي اجرا و آنها را از شهر جدا كرده اند. اما هنوز هم شهر چابهار با بزرگترين معضلات اقتصادي و فرهنگي دست به گريبان است. در حال حاضر اينجا بيش از ۷۰ هزار نفر جمعيت دارد ولي با اين وجود فقط داراي يك بيمارستان است». عضو شوراي شهر چابهار خاطرنشان مي سازد: «آمار تصادف بسيار زياد است اما هنوز اين شهر ۷۰ هزار نفري يك پزشك مغز و اعصاب ندارد. جراح نيز فقط يك يا دو نفر وجود دارد كه اگر به مرخصي بروند ديگر مردم اين شهر پزشك جراح نخواهند داشت. در چابهار هر سال ۱۰ هزار نفر وارد مدارس ابتدايي مي شوند اما از آن طرف هر سال فقط ۳ هزار نفر در مقطع راهنمايي حضور مي يابند. اين شايد بزرگترين رقم افت تحصيلي كشور باشد». چابهار علي رغم داشتن جمعيتي زياد، آنقدر بزرگ نيست كه تو درون آن گم بشوي. تنها خيابان اصلي اين شهر بلوار نسبتاً بزرگي است كه مثل كمربند به دور تمام محلات و بازارهاي آنجا پيچيده است. وقتي وارد شهر مي شوي ماشين هاي حمل آب و تانكرهاي بزرگي را كه در ورودي هر محله در زمين فرو كرده اند به تو مي فهماند كه اينجا زندگي يعني آب و آب يعني كالايي كه نفس زندگي را بريده است. آنجا درست عين شهرهاي جنگ زده مي ماند. منتهي به جاي تمام گلوله هاي بزرگ كه روزي خاك جنوب ايران را زير و رو كرد، خشكسالي درجه انفجار شهر را به آخر چسبانده است. درست از نخستين ثانيه هاي بامداد تا آخرين نفس هاي روز دختران و زنان بومي با لباس هايي كه پر از رنگ هاي متنوع است، ظرف هاي بزرگ آب را روي سر خود مي گذارند و از اين سوي شهر به آن سوي شهر مي برند. وقتي وارد چابهار مي شوي همه را در كار آب و حمل آن مي بيني. حتي چتربازاني كه راهي اراضي منطقه هستند يك ظرف ۴ الي ۱۰ ليتري را به كمر خود مي بندند كه بعد از اتمام كار و رساندن جنس به صاحب آن با ظرفي پر از آب به خانه بازگردند.


شهر چابهار داراي ۶۵ محله است كه در ورودي و خروجي هر محله ۲ الي ۳ تانكر بزرگ آب كار گذاشته اند. اين تانكرها روزي دو مرتبه توسط شهرداري و سازمان آب پر مي شوند. اين در واقع آب خوراكي اهالي شهر است. هنگامي كه اين تانكرها پر مي شوند، دور تا دور آن مملو از آدم هايي است كه براي برداشتن آب از سر و كول يكديگر بالا مي روند. از دور كه نگاه مي كني تانكر آب شبيه توپ بزرگي است كه آن را در ميان جمعيت نسبتاً زيادي انداخته اند و آنها نيز هر كدام سعي مي كنند توپ را در آغوش خود بگيرند. افرادي هم كه مايل باشند آب شيرين بيشتري مصرف كنند مي توانند آن را به قيمت ۸ تا ۱۰ هزار تومان به ازاي هر تانكر كوچك از سازمان كشتيراني و بنادر و برخي افراد خصوصي كه داراي چاه آب شيرين هستند خريداري كنند. به شهر چابهار كه نگاه مي كني در كنار آنتن هاي تلويزيون كه آن سوي دريا را نشانه رفته است، روي تمام پشت بام خانه هاي سيماني يك تانكر كوچك نيز نصب شده است كه تمام آب مصرفي اهالي آن خانه است. نبود آب در اين شهر هرچند كه يك تصوير ناخوشايند از خشكسالي و تشنگي را به نمايش گذاشته اما از سوي ديگر سبب شده است كه نوعي اشتغال در بخش خريد و فروش آب در اين شهر شكل بگيرد. در واقع اين اشتغال نسبتاً پردرآمد نصيب افرادي شده است كه در خانه و يا زمين خود توانسته اند به چاه آبي دست يابند. هر خانوار چابهاري براي يك بار هم كه شده در خانه خود به حفر چاه اقدام كرده است. اما بعضي از آنها يا به سنگ مي رسند و يا آب شوري نصيبشان مي شود كه حتي براي نظافت نيز مناسب نيست. اما وقتي يك چاه به آب شيرين مي رسد مي تواني پايكوبي اي را ببيني كه در گذشته هاي بسيار دور در سرزمين هاي جنوبي مردم هنگام رسيدن به روغن سياه و يا نفت انجام مي دادند. در حال حاضر صاحبان چاه هاي آب شيرين هر تانكر آب را به ميزان ۸ تا ۱۰ و هر تانكر آب قابل مصرف براي شست وشو را ۵ تا ۷ هزار تومان به فروش مي رسانند. اما آب همه مشكل اين شهر نيست. تو وقتي در آنجا هستي بارها نام محله هاي سرخ ريگ، دريا بزرگ، شيري ها و آتش آباد را مي شنوي. محله هاي قديمي و سنتي اين شهر كه هيچ نشانه اي از گذشته هاي بسيار دور ندارند. از بلوار اصلي شهر چابهار به سمت هر كدام از اين محله ها و يا حتي ديگر محله هاي شهر كه سرازير مي شوي ديگر حتي يك كوچه و يا خيابان فرعي وجود ندارد كه آسفالت شده باشد. «سرخ ريگ» كه زماني جزو محله هاي بنام اين شهر بوده به شكلي عجيب در ميان خاك هاي نرم و سنگ هاي نسبتاً درشت بنا شده است. هنگامي كه در كوچه هاي تنگ و تودرتوي اين محله قدم مي زني در بسياري از نقاط پاهاي تو تا مچ در خاك نرم فرو مي رود. اغلب خانه هاي سرخ ريگ به شكل خانه هاي قديمي ايراني ساخته شده اند. خانه هايي كه داراي يك حياط بود و دور تا دور آن نيز اتاق هاي ۱۲ تا ۱۶ متري مي ساختند. منتهي امروز اين خانه ها درسرخ ريگ بيشتر شبيه مخروبه هايي هستند كه در روزگاران بسيار دور از آنها با عنوان كاروانسرا استفاده مي كردند. در هركدام از اين خانه ها بيش از ۵ خانوار زندگي مي كنند كه هر كدام از آنها نيز هر اتاق را به ميزان ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان اجاره كرده است. وقتي با عكاس روزنامه وارد هر كدام از اين خانه ها مي شديم، آب تنها چيز و بايد بگوييم باارزش ترين دارايي آنها بود كه به ما با عنوان مهمان تعارف مي كردند. در اين محل تنها پرسشي كه به ذهن مي رسد اين است كه اگر روزي در آنجا آتش سوزي اتفاق افتد مردم اين محله آيا بجز سوختن راه ديگري هم خواهند داشت؟ سرخ ريگ از نقطه اي در كنار بلوار اصلي شهر شروع مي شود و به شكلي پهناور در كوچه هاي تودرتو و بسيار تنگ تا كنار ساحل ادامه مي يابد. بخش بزرگي از آن در شرق و غرب نيز به ديوارهاي بزرگ مجتمع هاي مسكوني مي رسد و به عبارتي بن بست است. كف تمام كوچه هاي اين محله مملو از زباله هايي است كه اهالي آنجا مي گويند از شش ماه پيش (يعني آخرين باري كه شهرداري به آنجا رفته است) جمع شده اند. اين درحالي است كه اهالي محله سرخ ريگ نسبت به ساير محل هاي چابهار داراي زندگي نسبتاً مناسبي هستند، چون در خانه هايي زندگي مي كنند كه به وسيله بلوك هاي سيماني بالا رفته است. اما درست در جوار اين محله، مكاني با نام دريابزرگ و كمي آن سوتر در همسايگي مسجد جامع بزرگ چابهار محله آتش آباد قرار دارد كه تمام خانه هاي آنجا كپرهايي است كه با جعبه هاي ميوه و گوني هاي پوسيده ساخته شده است. اهالي اين مناطق اهل روستاهاي اطراف چابهار و بخش دشت ياري (كه داراي ۱۲۱ روستا است) و همچنين نيك شهر هستند كه چند سال پيش به دليل خشكسالي به شهر چابهار مهاجرت كردند. در حال حاضر نيز تمام آنان كارگرهاي گمرك، بنادر و مناطق آزاد هستند كه در خوش بينانه ترين حالت روزي ۴ هزار تومان حقوق دريافت مي كنند. وقتي وارد اين محله ها مي شوي بوي دريا با بوي تعفن چشمان تو را سوراخ مي كند. كپرها به شكلي خاص در كنار يكديگر ساخته شده اند و درون آنها نيز درست به رسم مردم بلوچ تزئين شده است. زندگي آنان تا حد بسيار زيادي شبيه زندگي مردم شبه جزيره هند است. هر روز هنگام غروب وقتي وارد محوطه هاي كپرنشين مي شوي صداي موسيقي هندي و رنگ هاي متنوعي كه در زير نور ضعيف چراغ هاي زنبوري كبود شده است تو را با خود به حال و هواي فيلم هاي قديم سينماي هندوستان مي برد. البته اين را هم بايد گفت كه برخي از كپرها چون در كنار ديوارهاي بزرگ مجتمع مسكوني دولت ساخته شده اند توانسته اند از برخي واحدهاي دولتي (مربوط به كارمندان) برق دريافت كنند. سيم هاي برقي كه از روي ديوار اين مجتمع ها رد شده و در تن برخي از كپرها فرو رفته است كاملاً ديده مي شود منتهي صاحبان اين واحدهاي مسكوني به ازاي برقي كه به هر كپر انتقال مي دهند از صاحب آن ماهانه ۱۲ تا ۱۵ هزار تومان دريافت مي كنند. اين هم براي خود نوعي تجارت در شهر تجاري چابهار است كه نصيب مجتمع نشينان دولتي شده است.


يكي از مسؤولان شهر مي گويد: «در چابهار ۴ هزار خانوار در كپر و يا محله هاي مخروبه زندگي مي كنند كه حتي دستشويي بهداشتي هم ندارند. الان حدود ۱۰ سال است كه مي خواهند تكليف آنها را مشخص كنند اما هنوز هيچ اتفاقي رخ نداده است. اينها افرادي آبرومند هستند كه تنها به دليل خشكسالي تمام زندگي خود را از دست داده اند و در كپر زندگي مي كنند». وي اضافه مي كند: «محله هاي ديگر چابهار نيز به گونه اي در هم فرو رفته و گره خورده است كه كوچكترين اتفاق (مثل آتش سوزي) مي تواند تعداد بسيار زيادي از مردم را از بين ببرد. در چابهار كميسيون برنامه و بودجه و استانداري صاحب زمين هستند. ده سال است كه قول واگذاري زمين داده اند اما تا به حال هيچ كس از مردم حتي يك متر زمين هم دريافت نكرده است». اين مقام شهر مي گويد: «شوراي شهر قبلي چابهار ۱۰هزار هكتار زمين در اختيار داشت كه مي بايست بين مردم تقسيم مي كرد اما ۸ هزارمتر از اين اراضي ناپديد شده و دو هزار هكتار آن نيز در ميان مراكز دولتي تقسيم شده است. شوراي شهر جديد اعلام كرده كه ۸هزار هكتار زمين مذكور به صورت پنهاني به فروش رفته است». وي تصريح مي كند: «درصد قابل توجهي از مردم چابهار بيكار هستند اين در حالي است كه هم اكنون پروژه هاي عمراني در اين شهر در حال ساخت است. مثل پروژه بازسازي اسكله شهيد رجايي كه ۲۰ ميليارد تومان نيز اعتبار دارد اما حتي يك نفر از اهالي بومي در اين پروژه اشتغال ندارند. چابهار تنها يك مشكل دارد و آن هم نداشتن متولي است. مسؤولان مركز كشور هم آن را فراموش كرده اند و مشكلات آنجا را نمي بينند». اين مقام شهري مي گويد: «در چابهار مردم زندگي خود را دارند و مراكز دولتي و حاكميتي نيز براي خود زندگي مي كنند. حتي اين مراكز سهم شان را از شهر چابهار و از مردم آنجا جدا كرده اند». اين فقط تصوير كوچكي از بخش هاي مسكوني شهر چابهار است. اين شهر چند بازار هم به نام بازار سنتي يا بازار دكه اي، بازار نوارفروشان و بازار ميوه دارد كه هر كدام از آنها به شكلي عجيب ساخته شده اند. در اين بازارها از شير مرغ تا جان آدميزاد را مي توان يافت، منتهي تنها كالايي كه به طور مشترك در بازارهاي فوق وجود ندارد بهداشت است. در بازار ميوه فروش ها همه محصولات به روي زمين پهن شده است و فروشندگان با نصب پارچه هاي رنگ و رو رفته اي به درختان شكسته بازار، براي خود سايه باني درست كرده اند و در زير آن يله داده اند. در پشت بازار تا چشم كار مي كند زباله وجود دارد انگار چند سالي مي شود كه در آنجا زباله جمع شده. بازار دكه اي نيز محل عرضه محصولات تجاري است. غرفه هاي اين بازار در ابعاد كوچك، چسبيده به يكديگر و به صورتي چوبي ساخته شده اند و درست در كنار بلوار اصلي شهر و در امتداد ساحل دريا به جلو رفته اند. اتو بخار (از ۸ هزار تا ۱۳ هزار تومان)، مخلوط كن(از ۷ هزار تا ۱۸ هزار تومان)، باند كن وود (از ۱۵ هزار تا ۱۸ هزار تومان)، باندهاي هوندا و تويوتا (از ۲۵ تا ۲۸هزار) و همچنين باندهاي پايونير و آرتش (از ۱۸ تا ۳۵ هزار تومان)، رنگ مو (۱۲۰۰ تومان) و... عمده ترين كالاهايي هستند كه در اين بازار به فروش مي رسند. محصولات موجود در بازار دكه اي يا از منطقه آزاد وارد مي شود و يا از طريق خطوط تجاري دبي به صورت قانوني و غيرقانوني وارد كشور مي شوند. اما بازار نوارفروش ها تنها بازار چابهار است كه هر تازه واردي سراغ آن را مي گيرد. اين بازار تو را با خود به بازارهاي جنوب پاكستان و شهر كراچي مي برد. بازار در كوچه اي بسيار تنگ و به صورت دكه هاي متعدد چوبي ساخته شده است. وقتي وارد آنجا مي شوي صداي خوانندگان ايراني مقيم خارج و همچنين خواننده هاي هندي و اردو زبان از در و ديوار بازار بالا مي رود. انگار آنجا تكه اي جدا افتاده از جريان فرهنگي است كه بعد از انقلاب تمام كشور را فرا گرفته. تمام بازار پر است از عكس هاي بزرگ و كوچك هنرپيشه هاي سينماي فارسي و سينماي هندوستان. در لابه لاي اين خرابه هاي چوبي مي تواني غرفه هايي را پيدا كني كه به صورت آزاد ناس و پان (مواد مخدر جويدني) به فروش مي رسانند. اين مواد از برگ هاي گياهي ساخته مي شوند كه مركز كشت آن در پاكستان است. هر بسته ناس به قيمت ۵۰ تومان و هر بسته كوچك پان نيز به قيمت ۱۰۰ تومان عرضه مي شود. نرخ كيلويي اين مواد تا ۸ هزار تومان قيمت دارد. مصرف اين مواد گياهي به شكل عجيبي در ميان بلوچ هاي كشور عموميت دارد، به نحوي كه وقتي در بازارهاي چابهار قدم مي زني كمتر كسي را مي بيني كه در حال جويدن اين گياه مخدر نباشد. بازار نوارفروشان شايد تنها بازار چابهار باشد كه تمام محصولات موجود در آن به صورت قاچاق از پاكستان و شهر كراچي وارد كشور مي شوند. در اين بازار نوار ايراني ۵۰۰ تومان، نوار هندي و پاكستاني ۶۰۰ تومان و فيلم هاي هندي سه ديسكه تا ۲۵۰۰ تومان به فروش مي رسند. اين محصولات در شهرهاي پاكستان تا يك سوم قيمت هاي فوق خريداري مي شوند. وقتي به انتهاي بازار نوارفروشان مي رسي جمعيت زيادي را مي بيني كه از در و ديوار يك ساختمان تك طبقه فرسوده بالا مي روند. اينجا در واقع محل اجراي بازي محلي كرم برد است. اين بازي شباهت زيادي با بيليارد و اسنوكر دارد منتهي بازيكنان به جاي چوب با انگشت مهره هاي بازي را پرتاب مي كنند. قيمت يك ربع بازي كرم برد ۱۰۰ تومان است اما افرادي كه در آنجا جمع شده اند انتظار دارند كه پس از هر بازي درآمد قابل توجهي نصيب شان شود. اين رسم ساختماني است كه در آن بر سر نيازهاي مادي زندگي شرط هاي كوچك و بزرگي بسته مي شود. شايد حق با اين جماعت باشد، مرد بلوچ بيكاري را با مرگ تعريف مي كند و آنها را در كنار يكديگر مي گذارد. اما در آنجا اگر يك هفته، ۱۰ روز، ۲۰ روز و... برگه باخت براي او بيرون كشيده شود، مي تواند يك روز تمام جيب خود را پر از شانس كند و اين يعني اشتغالي از جنس شير يا خط كه درست در انتهاي شهر سوخته و در لابه لاي خرابه هاي چوبي بازار فروش ناس و پان شكل گرفته است. اين گزارش تنها تصوير مختصري از شهري بود كه مي تواني آن را در شرقي ترين نقطه جنوب نقشه ايران بيابي. شهري دور افتاده از بلوچستاني كه حالا ديگر همه مي دانند بوي درد، فقر و حاشيه هاي ضعيف فرهنگي، تمام روزنه هاي آن را پر كرده است. اين را هم بگوييم كه چابهار نماينده اي هم در مجلس دارد الان بيش از سه سالي مي شود كه كمتر كسي از مردم اين شهر توانسته است بشنود كه او در چابهار حضور دارد. البته اين موضوع ديگر نخ نما شده است كه در بسياري از مواقع چهره هاي شاداب و خندان افرادي كه مي خواهند به طبقات حكومتي نفوذ كنند فقط تا ساعتي پس از انتخابات به روي مردم باز مي شود. اما پس از آن چهره جدي يك آقاي مدير كه در نقطه اي بالاتر از مردم نشسته تنها چيزي است كه با جديت ادامه مي يابد. چابهار را ترك مي كنيم در حالي كه هنوز اين سرود بلوچي در گوشمان زمزمه مي كند: از مرگ نمي ترسم چون دريا در كنار من آرميده است خورشيد بايد بداند كه گرسنگي كودكان مرا بزرگ خواهد كرد

درباره “مسائل قومی در ايران
درباره “مسائل قومی در ايران”شيرين‌دخت دقيقيانshirindokht@hotmailمتن گفتار شيرين‌دخت دقيقياندر سمينار پژوهشی "مسائل قومی در ايران"Colombia University, New York3 December 2006برگزاركننده: سازمان‌های جبهه ملی ايران در آمريكاسلام به دوستان گرامی و تشکر از جبهه ملی ایران که بنیاد این بحث را گذاشته است.رسیدن به پاسخ برای مسئله قومی در ایران، کار چندین سمینار از این دست است. من در فرصتی که دارم می‌کوشم نه پاسخ، بلکه پرسش و صورت مسئله معضل قومی- ملی در ایران را بازنگری کنم و چند نکته روش شناسی برای بررسی‌های مربوط پیشنهاد دهم.نقطه حرکت من در این پیشنهادها، الویت برقراری ساختار دمکراتیک و پاسخگو به مردم ایران است که هر نوع گونه‌گونی، خواه ملی، مذهبی، قومی، دینی عقیدتی را برتابد و حقوق برابر شهروندی را با تفکیک نهاد دین از حکومت و نشاندن هر یک به کار کرد خود تضمین کند. برای رفع تبعیض‌ها، حرکت‌های واکنشی و عصیانی به کار نمی‌آیند. تنها سامان ماندگار و جدی برای رفع تبعیض‌های قومی، مذهبی و تاریخی، نهادهای دمکراتیک نمایندگی هستند که مطالبات صنفی، طبقاتی، گروهی، جنسیتی، قومی، مذهبی و غیره را از راه‌های آزموده شده در جوامع متمدن دنبال کنند. از دید من، امروز در ایران بر همگان ستم چند لایه می‌رود؛ بر همه کسان و گروه‌های اجتماعی که مطالبات برحق اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی آنها نمایندگی نمی‌شود؛ بر همه افرادی که در نبود نهادهای نمایندگی دمکراتیک، خواه پارلمانی و خواه مشارکت مردمی، این نقش را به بهایی گزاف و به قیمت امنیت، شغل، تحصیلات، آزادی و جان خود در درون جهنم توتالیتر به عهده دارند تا خواست دشوار دمکراسی، مدنیت و جامعه مدنی را در بافت زندگی روزمره دنبال کنند و از آن جمله‌اند روزنامه‌نگاران، استادان، فعالین زنان، کارگری، صنفی، سیاسی و دانشجویی. در جستجوی روش شناسی مناسب، گفتارم را حول محور چند پند یا Maxim شکل می‌دهم.سقراط حکیم دو پند ماندگار دارد که زمان بر آنها بی اثر است. اولی این که: «خودت را بشناس»! این «خود» می‌تواند فردیت آدمی و درونی ترین تمایل‌های فردی، هویت‌های گوناگون اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، قومی و ملی باشد که هر فرد انسانی چندتایی از آنها را همزمان با خود دارد. این «خود» همان چیزی می‌تواند باشد که مارتین بوبر از آن به عنوان جایگاه منحصر به فرد و یگانه هر انسان در هستی و «همان جا که ایستاده‌ای» نام می‌برد. پند «خودت را بشناس»، یکی از بهترین ابزارهای روش شناختی را در اختیار مطالعات فرهنگ شناسی قرار می‌دهد، زیرا تنها با بررسی و تفکیک جنبه‌های گوناگون هویت فردی و گروهی است که یک تحلیل علمی شکل می‌گیرد. از سوی دیگر، یکی از ابزار‌های تبادل شناخت میان اعضاء جامعه‌ی انسانی، به توافق رسیدن بر سر تعریف واژگان مورد نیاز است که ما نیز باید به توافقی ابتدایی بر سر تعاریف مربوط به فرهنگ قومی برسیم.برای آن چه در فرهنگ مدرن جهانی Ethnicity نامیده می‌شود، ما در فارسی، واژه مبهم، نارسا و دردسر سازی داریم: قومیت یا وابستگی یا فرهنگ قومی، با همه‌ی القاهای معنایی یاConnotation‌هایش که اگر پایگان تحلیل را بر آنها بنا کنیم، احتمال زیاد دارد که به بیراهه برویم. Ethnicityدر دانشنامه بریتانیکا چنین تعریف شده است: « حس هویت ... و عضویت در گروهی که از زبان مشترک و خطوط فرهنگی مشترک، شامل ارزش‌ها، باورها، مذهب، لباس و غیره و از تاریخی مشترک برخوردارند.» بریتانیکا در شرح این تعریف می‌آورد: « همه انسان‌ها عضو گروه‌های فرهنگی ملی هستند و گاهی عضو بیش از یکی از آنها. در بیشتر این گروه‌ها، کمابیش این حس هست که هویت ملی آنها، غذای آنها، شیوه‌ی زندگی آنها، لباس، عادت‌ها، باورها و ارزش‌های آنها برتر از گروه‌های دیگر است.»براساس دانشنامه دیگر ، دو نوع گروه قومی یا Ethnic Group در طول تاریخ شکل گرفته اند: گروه‌های خویشاوندی یا قبیله و ملت‌ها. هرچه جمعیت‌های بشری در طول تاریخ متحرک‌تر شدند و پدیده کشور بهتر شکل گرفت، Ethnic Group‌ها به ملت نزدیک تر شدند. در Wikipedia می‌خوانیم: « کشور گشایی‌ها، مهاجرت‌ها و ادیانی که انواع ملیت‌ها را در نوردیدند، در تکامل گروه‌های قومی از نوع جدید و خارج از بافت قدیمی سهیم بودند. در عین حال، تمایزهای قومی ممکن است در محدوه‌ی یک کشور همچنان به بقای خود ادامه بدهند...». بر خلاف نژاد که به باور نویسندگان بریتانیکا و نیز محققان طراز اول تاریخ از جمله ارنست رنان محقق و ادیب فرانسوی، الکساندر هومبولت، زبان شناس آلمانی در قرن نوزدهم، و بیستم و برنارد لوییس، تاریخ شناس معاصر، صورتی من در آوردی و دروغین از هویت است Ethnicity واقعیت دارد و بر اساس شباهت‌های فرهنگی، تفاوت‌ها و منافع گروهی شکل گرفته است.Ethno-centrism یا قوم محوری، یعنی این باور که فرهنگ خودی بر فرهنگ دیگران برتری دارد. در قوم محوری، تنها داشتن آن فرهنگ و زبان و مجموعه رفتار و آداب خاص است که مهم انگاشته می‌شود، اما در نژاد پرستی، حتی وقتی دیگری همه‌ی اینها را دارد ولی از نظر تئوری در مقوله‌ی نژاد فرودست می‌گنجد، هرگز مورد قبول قرار نمی‌گیرد. جوامع پیشرفته تر نیز می‌توانند Ethno-centric یا قوم محور باشند. در این زمینهAmeri-Centrism ، Anglo-Centrism و Germano-Centrism به کار می‌رود. نمونه‌ی خنده آور Ethno-centrism این است که یک امریکایی بگوید: در لندن مردم در جهت غلط و عوضی رانندگی می‌کنند. هر چه جوامع، ساختارهای سنتی تری داشته باشند، این رفتار، بیشتر در حیطه‌ی قومی- قبیله‌ای قرار می‌گیرد. اما جالب این که به استناد Oxford English Dictionary اولین بار در ١٩٠٠ Mc Gee که اصطلاح Ethno-centrism را ساخت، آن را یکی از ویژگی‌های فرهنگ‌های ابتدایی دانست.از نظر تاریخی، زمانی گروه‌های قومی کنار یکدیگر قرار گرفتند که امپراتوری‌ها تشکیل شدند. دوران امپراتوری‌ها که در اواخر قرن نوزدهم به سر رسید، Nation-State‌ها به نوبه خود، وحدت سیاسی گروه‌های قومی درون محدوده خود را به ضرب و زور حفظ کردند. از همین جا در فرهنگ سیاسی، دولت یا حکومت مرکزی، همیشه در قطب متضاد با گونه گونی فرهنگی، قومی یا Ethnic Diversity قرار گرفته است. در دوران مدرن، محرک‌های اقتصادی، نظامی، جهانگشایانه و گسترش طلبی‌های مرزی، این گونه گونی‌های فرهنگی، قومی، مذهبی را آلت دست برانگیختن جنگ‌های جهانی و نسل کشی‌های قومی و نژادی کرده‌اند که از جمله فاجعه بارترین آنها کشتار یک میلیون و نیم ارمنی توسط دولت ترک عثمانی در دهه‌ی دوم قرن بیستم، نابودی میلیون‌ها تن یهودیان، کولی‌ها، کمونیست‌ها و همجنس گرایان توسط نازی‌ها و نسل کشی مسلمانان بالکان در سال ١٩٩٣ است.صدها متخصص طراز اول، هر یک در گوشه‌ای معین از این تاریخ‌ها، سال‌ها تحقیق کرده‌اند تا تجربه درگیری‌های قومی، تجزیه طلبی، خودمختاری، فدرالیسم، سانترالیزم دمکراتیک، نسل کشی و نژاد کشی را در قالب صدها هزار صفحه کتاب، نشریه پژوهشی، علمی، آماری، برگ‌های اینترنتی و فیلم‌های مستند ارایه دهند. با وجود این همه کار که شده، در مورد مسائل قومی در ایران، هر فرد صادق و انسان دوستی، خواه ملی گرا، جمهوری خواه، هوادار مشروطه سلطنتی، چپ، ملی- مذهبی و هر گرایش دیگر، لازم است از دادن هرگونه حکم بدون مراجعه به این دستاوردهای علمی پژوهشی خود داری کند. هر وجدان بیدار، خواه ایرانی و غیره، در برابر آنان که می‌خواهند هیزم به آتش اختلاف‌های قومی و ملی در ایران بگذارند، جمعبندی‌های متخصصان درگیری‌های قومی را یاد آور خواهد شد. از میان ده‌ها نام برجسته می‌توان به Susan Woodward استاد علوم سیاسی دانشگاه نیویورک، Devin Haggerty دانشگاه مریلند، William Quandt دانشگاه ویرجینیا اشاره کرد که جمعبندی آنها از رویدادهای بالکان را خیلی سریع مرور می‌کنم:١- خطر جدیدی که صلح جهانی و امنیت را تهدید می‌کند، درگیری‌های قومی و مذهبی است.٢- این درگیری‌ها، حاصل نفرت‌های انباشته شده تاریخی است که در دوران جنگ سرد و توسط حکومت‌های اقتدارگرا پنهان و سرکوب شده بود.٣- دیگر درگیری‌های سیاسی و اجتماعی بر حول محور ایدئولوژی شکل نمی‌گیرند، بلکه عوامل قومی- مذهبی، ملی و نژادی به آن‌ها دامن می‌زند.٤- بر خلاف باور رایج، جوامع هر چه چند فرهنگی تر باشند، صلح آمیزتر هستند.٥- هر چه جنگ‌های داخلی قومی بیشتر طول بکشند و شمار تلفات آنها بیشتر باشد، برگرداندن کشور به صلح و امنیت، دشوارتر خواهد بود.٦- درگیری‌های قومی- مذهبی، روند دمکراتیزه شدن را کند می‌کند.٧- باید دقت کرد که برچسب قومی و مذهبی را به هر گونه درگیری اجتماعی نزنیم وگرنه فقط به بنیادگرایان میدان داده ایم.٨- بر خلاف باور رایج، بمباران و تحریم، فقط رهبران بنیادگرا را قوی تر و دست آنها را در سرکوب داخلی بازتر می‌کند.٩- اکثریت قربانیان درگیری‌های قومی، زنان و کودکان هستند نه سران رژیم‌ها و نه گروه‌های درگیر.از این نمونه اظهار نظرهای کارشناسی بین‌المللی به پند دوم سقزاط می‌رسم که افلاطون در Crito نقل کرده: "همیشه در هر مسئله‌ای، در درجه اول، به نظر متخصصان و کارشناسان گوش بده و عمل کن و نه به نظر عوام". خوب، این طبیعی است که فرد کارشناس، سال‌ها بر موضوع مورد بحث کار کرده ، یا تجربه شخصی و نزدیک با موضوع دارد و نظرش دقیق تر از عوام است. اما خوانش عمیق تر این پند سقراط، دو مقوله را به میان می‌آورد: مسئولیت و پاسخگویی. فرد کارشناس از آنجا که امضاء خود را بر روی نتیجه گیری‌های خود می‌گذارد، از نظر شرافت حرفه ای، علمی و اجتماعی مسئولیت دارد و چنان چه گفتار و کردار او به خسارت‌های مالی، جانی، حیثیتی و ملی برای افراد و جوامع تمام شود، پاسخگو خواهد بود. در حالی که افراد گمنام و عوام چنین نیستند، چون ممکن است نه از لغزش عقلانی بترسند و نه از پرش و خطای منطقی و نه از سفسطه. در دو حالت سرحدی، دخالت عوام در مسائل قومی ایران، زیان‌های جبران ناپذیری به جای می‌گذارد:در بدترین حالت، افرادی غیر مسئول و دارای Secret Agenda سنگ حقوق قومی را به سینه می‌زنند، ولی در واقع، از وطن فروشی ابایی ندارند و حتی پیشوندهای عربی بر روی نام شهرهای ایران هم می‌گذارند و برای جنگ و ویرانی هورا می‌کشند! حالت سرحدی دیگر، مقدس انگاشتن توده‌های مردم است. بازتاب این تصور که توده‌ها باید در باره مسائل قومی تصمیم بگیرند، در نظریه‌های رفراندوم برای جدا کردن استان‌های ایران شنیده می‌شود که سفسطه‌ای هم غیر مسئولانه و هم غیر علمی است، چرا که برای اجرای یک رفراندوم، حداقل ساختار دمکراتیک در وضعیت کنونی وجود ندارد و انتخابات آزاد، سازمان‌های مشارکت مردمی، اتحادیه‌های صنفی، کارگری، زنان، اقوام، احزاب و خلاصه هر نهادی که مطالبات مشخص گروه‌های اجتماعی را مطرح و نمایندگی کند، به شدت زیر ضربه رفته‌اند. رفراندوم، تنها زمانی معنا دارد که در جامعه ای، ساختار دمکراتیک و نهادهای نمایندگی، نهادینه شده باشند و آزادی بیان، اطلاع رسانی، گردهمایی، نقد، تحلیل علمی بی غرضانه، آمارگیری و نظر سنجی به روش‌های دنیای متمدن وجود داشته باشد که در شرایط کنونی نزدیک به صفر رسیده‌اند.نمونه‌ی Ballot‌های امریکا و رای گیری در مورد Proposition‌هایی که فرمانداران ایالت‌ها برای تصویب ارائه می‌دهند، بسیار درس آموز است. در ایالتی مثل کالیفرنیا که گونه گونی فرهنگی بالایی دارد، صدها سازمان مشارکت مردمی یا Non- Profit Organization وجود دارند که افراد گروه‌های اجتماعی، صنفی، ملی، مذهبی، و قومی گوناگون را از شرایط موجود و منافع خود آگاه می‌کنند. در مدل جامعه مدنی امریکا، دولت به نهادها و گروه‌هایی که قصد اصلاح یک معضل اجتماعی را با سازمان دهی و کمک‌های مردمی داشته باشند، اجازه فعالیت می‌دهد. دمکراسی یعنی همین، نه یعنی بهشت؛ یعنی این که مردم بتوانند عملکرد دولت را نظاره و نقد کنند و با تشکل‌های غیر دولتی، فضای خالی و نارسایی‌های کار دولت را پر کنند. در امریکا وقتی فرماندار یک ایالت می‌خواهد Proposition را به تصویب مردم برساند، این ساختار جامعه مدنی به حرکت در می‌آید و سازمان مردم زیر پوشش خود یا Constituency خود را از عواقب یا فواید Propositionآگاه می‌کند. اغلب، ده‌ها سازمان زیر چتر Coalition یا ائتلاف‌های مردمی در می‌آیند و ماه‌ها پیش از مطرح شدن Proposition شروع به کار در میان گروه‌های اجتماعی وابسته به خود می‌کنند. این گروه‌هاکه اغلب هم Ethnic- Based هستند مثل Latino, Hispanic, Asian Pacific و غیره با فرستادن نمایندگان و Organizer‌ها و Advocate‌ها به میان گروه‌های اجتماعی، قومی و صنفی، اطلاعات جمع می‌کنند و به آنها اطلاعات لازم را می‌دهند. به کمک این دستگاه گسترده و ساخته مردم، گروه‌های اجتماعی با حداکثر آگاهی نسبت به منافع خود و پیامد‌های رای خود به پای صندوق‌ها می‌روند. حالا اگر همه این‌ها را حذف کنیم، مردم از کجا بدانند فلان Proposition به نفعشان است یا نه؟ در مناطقی که اقوام ما در ایران زندگی می‌کنند، کدام یک از این ساختارها وجود دارد که تضمین کند فرد به پیامد‌های مثبت و منفی رای خود در رفراندوم آشناست و رای او مورد سوء استفاده قرار نخواهد گرفت؟ به استناد کارل پا پر و ارنست کاسیرر، یکی از عناصر ساختار قبیله ای، اطاعت کورکورانه و به دور از خرد انتقادی است . ما چگونه می‌خواهیم به بقایای این ساختار‌ها در میان اقوام ایران اعتماد کنیم؟ مردم کوچه و بازار ممکن است فقط به صرف آن که کرد بر کرد یا آذری بر آذری جکومت کند، پای سند جنگ‌های قومی، ویرانی و وطن فروشی را امضاء کنند. هر قدر مردم کوچه و بازار به طور فردی معصوم و خوش نیت باشند، می‌توانند در سامان جمعی غلط به نیرویی مخرب تبدیل شوند. این وظیفه نیروها و تشکل‌های کارآمد و آگاه به شرایط جهانی است که منافع این گروه‌ها را در یک تصویر فراگیر به آنان نشان بدهند و به قو ل ایندیرا گاندی، ا و ل، جهانی فکر کنند و بعد، محلی عمل کنند! ا ینک می‌رسیم به پند سوم :لودویک ویتگنشتاین، فیلسوف و منطق‌دان آلمانی- اتریشی قرن بیستم در کتابی که از او به نام Culture and Value به چاپ رسیده می‌نویسد: «وقتی کسی پیشگویی پیامبرانه می‌کند که نسل آینده به فلان مشکل رسیدگی و آن را حل خواهد کرد، نشانه آن است که مسئولانه نمی‌اندیشد، بلکه برای آن چه می‌بایست خود انجام دهد و نداده است، به دنبال عذر موجه می‌گردد. پدر می‌خواهد پسرش در آن چه او در آن موفق نشده، پیروز شود تا مسئله‌ای قدیمی که خودش حل نشده باقی گذاشته، سرانجام به نتیجه برسد. اما غافل از آن است که پسر با صورت مسئله جدیدی رو به رو خواهد شد.»از خود بپرسیم آیا صورت مسئله قومی در ایران همان است که در دهه‌های ٢٠، ٤٠، و یا ٦٠ بود؟ آیا صورت مسئله با دگرگونی بنیادی جهان، از میان رفتن قطب‌های ایدئولوژیک شرق و غرب و عصر جهانی شدن اقتصاد و اطلاعات دست نخورده باقی مانده است؟ به گواه پژوهشگران طراز اول، چون ساموئل ‌هانتینگتون و برنارد لوییس، امروز ما در جهانی به سر می‌بریم که دیگر ایدئولوژی‌ها کانون بحران زا نیستند، بلکه تناقض‌ها، حول محورهای فرهنگی- مذهبی و قومی گسترده می‌شوند. در دنیای امروز، خوانش‌های بنیادگرا، خشونت‌گرا و توتالیتر از دین است که خطر اصلی برای صلح جهانی به شمار می‌رود، همانطور که بیل کلینتون نیز به تازگی اشار ه کرد.آیا در چنین شرایطی، نسل جوان امروز ایران که بیش از ٧٠ درصد جمعیت را تشکیل می‌دهد، ناچار است که به دنبال نسل قبل پدران برود که مسئله ملی را نه تنها حل نکردند، بلکه تاریخی خونین و اسفبار از آن ساختند؟ مگر ما در مناسبات قبیله‌ای باستان به سر می‌بریم که به قول یرمیای بنی، پدران انگور ترش بخورند و دندان پسران کند شود؟ از خود بپرسیم آیا پسران و دختران ، یعنی نسل جدیدی که به قول یرمیا و ویتگنشتاین ناچار نیستند صورت مسئله قدیمی را دنبال کنند، می‌توانند و می‌خواهند صورت مسئله جدید خود را با راه حل‌های قدیمی‌ای حل کنند که پدران، در آن ناکام شده و عقده انباشته‌اند؟زمانی صمد بهرنگی چهره‌ی محبوب، شریف و الهام بخش دنیای نوجوانی ما، آن معلم نیک سرشت روستاهای آذربایجان نوشت که چرا بچه روستاهای عقب مانده‌ی آذربایجان که به زبانی دیگر حرف می‌زند، باید خواندن و نوشتن را به زبان فارسی یاد بگیرد و یادگیری‌اش کند شود؟ حتماً در آن زمان، از جنبه‌هایی حق با او بود، اما اکنون چهره دنیا عوض شده است. حالا که ویدیو و ماهواره و اینترنت به جبر زمان تا اعماق جامعه ایران نفوذ کرده، چه برنامه ریزی به روزی برای بچه‌ی روستایی داریم تا از قافله تمدن جهانی، علم و زبان‌های خارجی- که دانستن آن‌ها برای ملت‌های جهان سوم از نان شب هم واجب‌تر شده - عقب نماند؟ در دنیایی که در آن کشورهای آسیای جنوب شرقی با سرعت روزافزون، جبهه اقتصادی نیرومندی را تشکیل می‌دهند و اعضاء آن چون چین، ژاپن، مالزی و سنگاپور، تجارت جهانی را در قبضه و حتی بازارهای امریکا را تسخیر و نیروی کار و طبقه کارگر در این کشور را تضعیف کرده‌اند، ما تازه می‌خواهیم قبیله قبیله بشویم و قوم محور؟اگر هم محلی فکر کنیم و هم محلی عمل کنیم، آنچه استوار می‌سازیم چه فرقی با قبیله‌گرایی و بازگشت به مناسبات بسته و عقب مانده دارد؟ آیا به صرف آن که از فرهنگ یا زبانی دفاع می‌کنیم که در اقلیت قرار گرفته و یا در طول تاریخ بر ما ستم قومی رفته، مجاز هستیم که دستاورد‌های مهم جامعه بشری چون سامان‌های چند فرهنگی دمکراتیک، نهادهای نمایندگی و مشارکت مردمی را نادیده بگیریم؟ آیا به صرف دفاع از فرهنگ و زبانی در اقلیت، مجاز هستیم عناصری را دامن بزنیم که بطور ناگریز با قبیله گرایی و قوم محوری می‌آیند؟ آیا می‌توان نادیده گرفت که قبیله گرایی و قوم محوری، چه از طرف قوم ظالم و چه مظلوم، از هر دو طرف با عناصری چون انتقام کشی، مجازات خواهی، نظامی گری، اقتدار گرایی و پدر سالاری همراه است؟ آیا ما مجازیم که این ارواح خبیث را بار دیگر احضار کنیم؟آیا اقوام سرزمین‌های حاصلخیز و نفت خیز ما مجازند که مردم تهیدست مناطق کویری و خشک را که از فرهنگ شهر نشینی و صنعتی ضعیفی برخوردارند، تنها بگذارند؟ تاکنون حتی در زیر بدترین، توتالیترین و دیکتاتور ترین حکومت‌های مرکزی، همچنان اندکی از درآمد نفت ، که به همت دکتر مصدق ملی شد، به مناطق فقیر رسیده و یا لقمه‌ای نان دشت‌ها و گندم زارهای کردستان، تکه‌ای پنیر و خوشه‌ای انگور آذربایجان به سفره‌های تهی دستان مناطق بی برکت رفته است. آیا ما مجازیم که با جدا کردن این مناطق حاصلخیز و نفت خیز، صحنه‌هایی شبیه صحراهای آفریقا بیافرینیم که در آن انسان و حیوان روی هم جسد شده‌اند و یا جان می‌کنند؟ یا در بهترین حالت هنرپیشه‌های‌هالیوود، کودکان نیمه جان ما را سیر کنند؟ (که البته من آنها را برای این کارشان در افریقا تحسین می‌کنم.) آیا آرمان ما از ایران، شیر بی‌یال و دم و اشکمی ست که در هر گوشه‌اش آتش جنگ قومی به پاست و حکومت‌های ناتوان برای ایستادن بر پای خود، ناچار به خود فروشی و باج دهی به همسایگان و کشورهای دیگرند؟سرانجام، آیا پدران ما مجازند بار دیگر، پسران را در کوهستان‌های عریان و دور از تمدن، به اسم دفاع از خلق‌های مظلوم قربانی کنند و آنها را از رسیدن به قافله دمکراسی، پیشرفت‌های علمی و فن آوری و یک زندگی شخصی پویا و سالم باز دارند؟پسران به چنین پدرانی می‌گویند: نه! ما صورت مسئله جدید خود را داریم...