Pahra پهره

news about balochistan

Tuesday, August 15, 2006

یعقوب مهرنهاد:
می دانم کسی پیدانخواهد شدکه باخواندن این ماجرا
متاثرنگردداماتاثرکافی نیست بایدکاری کرد
امروزچون روزهای گذشته،روزپرمشغله ای داشتم،فعالیت داوطلبانه مردمی باتمام محاسنی که دارد اما یک مشکل لاینحل نیزباخودبه همراه داردوآن اینکه هرگزنمی توان طبق برنامه پیش بینی شده عمل کمد چراکه همیشه موارد وبرنامه های پیش بینی نشده وخارج ازبرنامه ای نیزبوقوع می پیونددکه بایدآنهاراهم انجام داد،بهرحال دربین مراجعین متعددامروزدردفترانجمن جوانان صدای عدالت بدون هماهنگی قبلی دوخانم یکی 19ساله ودیگری24ساله با من ملاقات کردند وازملاقات باآنهابی نهایت متاثرشدم هرچندکه ماهر روزه مشابه این دیدارها راداریم اما این دونفربابقیه تفاوتهائی درمظلومیت بیشترداشتند.اما ماجرا چه بود؟خانم جوان 19ساله
اینگونه وضعیت خودش رابرام تشریح کردکه:8سال قبل ازدواج کرده ام وحاصل ازدواجم یک پسر2ساله بوده است که آن رانیز2ماه قبل ازدست داده ام،بعدازازدواج ،همسرم دراین مدت8سال دوزن دیگرگرفت واکنون باآنهازندگی می کند ومن رارهاکرده است من اکنون درمنطقه ای درحاشیه شهرزاهدان مستاجرهستم وفقط توانسته ام یک خانه رابا اجاره ماهیانه40هزارتومان اجاره کنم وباهزینه آب وبرق50هزارتومان می شودودراین گرمای بی سابقه زاهدان ازداشتن یخچال وآب سردوکولربه جای خودش حتی ازداشتن پنکه ای نیزمحروم هستیم،شوهرم قبلا هر20یا30روزیکبارمی آمد وبه من2تا3هزارتومان پول می داد اما حالا دیگرخیلی کمتر از آن زمان به سراغم می آیدوقبلاچون دارای یک چرخ خیاطی بودم حداقل با آن بخشی ازهزینه هایم راتامین می کردم اماشوهرم آن را ازمن گرفت وفروخت ودیگرهیچگونه منبع درآمدی ندارم تا اینکه 2ماه قبل تنها پسرخردسالم مریض شدومن توان حتی هزینه ویزیت پزشک رانداشتم واین بیماری اومنجربه تشنج او شد وتنها پسرم و امیدم برای زندگی کردن درآغوشم ازدنیارفت وآنوقت بودکه جزبرسروصورت زدن وکشیدن موهای سرم چیزدیگری ازدستم برنمی آمد واکنون بعدازآن ماجرا تاکنون هرشب کارم گریه واشک ریختن است واحساس می کنم دچارناراحتی قلبی وعصبی هم شده ام وهروقت که شوهرم می آیدمی گویم که طلاقم بدهد اما او این کاررانمی کندومن دستم به هیچ جائی بندنیست وازدواجم نیز درشناسنامه ام ثبت نشده است حالا 2 ماه است که اجاره خانه ام را نداده ام وهزینه آب وبرق راهم پرداخت نکرده ام واحساس می کنم که دیگرتحمل زندگی کردن واین بی آبرویی راهم ندارم که من را ازهمان خانه وسرپناهم بیاندازندبیرون وپدرم چندسال است که فوت شده است و مادرم نیزبایک مردی ازدواج کرده که امکان دیدن مادرم خیلی کم شده است ویک برادربزرگ دارم که معتاداست ودوبرادرکوچکم هم درحدی نیستند که بتوانند کاری بکنند وبخاطرنداشتن توان مالی برای تحصیل حتی ازتحصیل هم بازمانده اند.بعدازبیان این ماجرا آن دیگری که یک دختر5ساله داشت لب به سخن گشودوگفت که من زن دوم همسز60ساله ام هستم وزندگی ام باتمام سختی هائی که دارد غیرقابل تحمل است اما بارسنگین غم دختر5ساله ام مراپیر و خمودنموده است وآن اینکه دختر5ساله من که باید یک سال دیگر به مدرسه برودهنوزشناسنامه نداردوشوهرم برای شناسنامه اش هنوز اقدامی انجام نداده است وزن اول شوهرم به اواجازه انجام این کار رانمی دهدکه اسم دخترم درشناسنامه شوهرم نوشته شود وبا این وضعیت آینده دختربی گناه ومعصوم ام چه می شود،هردوگریان هم برای مشکل خودگریه می کردندوهم برای همدردی بایکدیگر و ؛وضعیت قابل توجهی بود چرا که آنها تنهادارائی شان فقط وفقط اشک بودوبس واین تنهادارائی رانیز ازیکدیگر دریغ نمی کردند وآن رابه پای هم می ریختند واماکسی دیگرنیست تا برای یکبارهم که شده نگذارد دیگراین اشکهای مظلومانه سرازیرگردند وچشمهاراتیره وتارکنند.و ای که برساحل نشسته شاد وخندانید؛یک نفر...
+ نوشته شده در دوشنبه 23 مرداد1385ساعت 7:6 بعد از ظهر توسط مهرنهاد
GetBC(23);
نظر بدهید

به بهانه روز خبرنگار:
چراعده ای به دنبال نفی پرسشگری هستند؟
هرچندکه بایدبرای پرسیدن امنیت وجود داشته باشدوخبرنگاران وبلکه همه شهروندان،آزادی پرسیدن داشته باشند،امامتاسفانه برخلاف مدنیت ودین مداری عده ای باخوی مستبدگرانه آزادی پرسیدن رانفی می کنند وباپرسشگران به ستیزبرمی خیزند،که این امردرهرجامعه ای رواج یابد قطعا جامعه رابه قحقرا خواهدکشاندوآن راتبدیل به جامعه ای خواهدکردکه درآن پرسشها تبدیل به عقده هایی می شوندکه درنهایت کوهی ازآتشفشان رابه وجودخواهندآورد و باانفجارخودراه خودرا باز خواهند کرد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home