Pahra پهره

news about balochistan

Monday, August 07, 2006

هويت انسان در بستر واقعی و مادی زندگی در جامعه شکل ميگيرد

عنوان فوق را اکثر انسانهای فرهيخته و معتقد به حقوق و آزاديهای واقعی بارها گفته اند و فرهيختگان امروز و آينده آنرا ميگويند و يقين دارم خواهند گفت.
در پس اين جمله عباراتی که بکار ميرود، گاهی طبق معمول زيبا و معقول، گاهی قابل تأمل، و گاهی در جهت انديشه ای خاص و يا محورهای گروهی که جدا از خواستها و آرزوهای فرهيختگان و اکثر مردم است، بکار ميرود. بياد دارم عين همين جمله را از زبان «ايدی امين»، «محمد رضا پهلوی» و از طرفی در سخنان ضبط شده و بيادگار مانده ی گاندی و همچنين نلسن ماندلا شنيده ام. اگر امروز به سخنان سياستمداران مردمی و همينطور ديکتاتوران توجه کنيم، عباراتی مثل و يا مترادف جمله ی فوق را خواهيم شنيد.
هويت خمينی، استالين و امثالهم نيز در بستر "واقعی" و مادی زندگی در جامعه شکل گرفت. کلمه ی "واقعی" نيز از دو يا چند ديدگاه تعريف ميشود.
« وطن يعنی همه دنيا» را هم بارها از زبان رؤسای مافيا، کلاهبرداران بزرگی که به ثروتی عظيم دست يازيده اند، شنيده ايم«دِ وُرلد ايز يور». نيز جمله ی "قبله ی عالم" را از زبان وزرا، پاسداران و خدمتگزاران به چنگيز، نادرخان، کوروش، رضاميرپنج، خمينی، مشرف و ... مطالعه کرده و شنيده ايم. از طرفی من هم که حق زندگی در روستا و چند متر سقف از دستم بزور گرفته شده و در ننگ آوارگی بسر ميبرم، با سری افراشته و ايمانی محکم به انساندوستی و حقوق بشر، ميگويم، وطن يعنی همه دنيا.
ميتوان بعنوان مثال جملات و عبارات بيشمار ديگری از قبيل جملات بالا که در وصف حقوق است، بميان آورد.
فرق انساندوستان با آنهائی که حقوق ديگران را سلب ميکنند بسيار روشن و واضح است. سلب کنندگان ميگويند، ديگران به حقوق ما تجاوز کرده اند. لذا ما هم برای آنکه جائی برای زندگی کردن داشته باشيم، به آن جاهائی که زورمان ميرسد تجاوز ميکنيم.( بطور مثال 900 سال حملات مغولها به خوراسانيها، و در مقابل حملات امروز خوراسانيها به بلوچها.)
در گذشته ی نه چندان دور انسانها برای حفظ زندگی ی خودشان شرط دو پايگاه شرق و غرب(سويت يونين و امپرياليسم) را بر ميگزيدند. برخی با گزينش های موقت از قبيل " دشمنِ دشمن من، دوست من است" و برخی در سايه تبليغات چه در اشکال مثبت و يا منفی اجبارا خود را از خطرات و مسائل مبهم ميرهاندند.
با توجه به آشفتگی ای که در زندگی ی انسانها مشاهده ميشود، انسانهائی بوده و هستند که هميشه گفته اند: معياری بايد يافت تا زندگی ی مردم جهان را بيشتر از آنچه هست، آشفته نکنيم.
در طول عمر بشر که برخی آنرا پنج ميليون سال يا بيشتر يا کمتر بر روی زمين تخمين زده اند، هيچگاه نيروئی خارج از توان انسانها نبوده است که به اينگونه نزاعهای ميان انسانها پايان بدهد.
لذا، برای آنکه به حيطه اصلی موضوع برويم و پاسخ روشنی بيابيم، از حيطه دو ايستگاه فوق که انسانها را در مقابل يکديگر قرار داده اند؛ به حيطه سوم يعنی پيشگيری از برخوردهای عقيدتی رجوع ميکنيم.
هرچند نگاه سوم هميشه قبلا وجود داشته است، اما دير وقتی نيست که بصورت قانونی نمايان شده است. با توجه به آنکه ميدانيم قانون بارها مورد سرکوب يا سوء استفاده قرار گرفته است؛ اما ناچار آنرا بصورت « معيار » برای حل معضلات موجود پذيرفته ايم. اگر نپذيريم، چه چيزی را ميتوان جهت پيشگيری از آشوبها، جنگها و دفاع ها جايگزين آن کرد.
معيار مورد نظر « دموکراسی » است؛ نه عقايد مذهبی ـ سياسی ـ فلسفی و گروهی. به تعبيری ديگر دموکراسی يعنی احترام متقابل بين همه ی عقايدی که مفهوم اجتماعی دارند.
در بسياری مسائل حقوقی و اجتماعی اگر بخواهيم آنگونه که فکر ميکنيم، عمل نيز داشته باشيم، يقينا خود را به خطر انداخته ايم. بطور مثال يک کمونيست اگر نخواهد در کارخانه ی سرمايه داری که معتقد به بهره کشی از کار کارگران است کار بکند، نميتواند مايحتاجش را فراهم آورد.
عده از کمونيستها که قوانين دموکراسی را رعايت ميکنند حتی با آگاهی از فروش ارزان کار خود، از طريق راهکارها و معيارات موجود اجتماعی به مبارزات حقوقی اشان گام به گام ادامه ميدهند. اگر فقط به حقوق اکثر انسانها معتقد بود اما مبارزه برای کسب حقوق واقعی را ادامه نداد، و در همان کارخانه هم کار کرد؛ در اين ميان سود بی دردسری به جيب صاحب کارخانه افزوده خواهد شد.
پديده ی بلوچستان يک « معيار » جان گرفته است. اگر مخالفش باشيم به سود اشغالگران عمل کرده ايم؛ اگر بلوچ باشيم و معتقد به حفظ حقوق معياری ی آن( که همان ملت بودنش است) نباشيم، ناخواسته به تقويت اشغالگر کمک کرده ايم.
هيچ جريان عقيدتی ی گروهی نتوانسته است پس از بزير کشيدن جريان عقيدتی و گروهی ای که مردم را آزرده است، مقبول اکثريت جامعه قرار بگيرد. بسياری احزاب چپ در شوروی قبلی، چين، افغانستان با بزير کشيدن احزاب چپ قبل از خود، دچار عمل مشابه بوسيله ی احزاب چپ بعدی و يا غيره قرار گرفتند. کليه ی جريانات و حکومتهای اسلامی يکی پس از ديگری همديگر را دريده و نابود کردند و هنوز هم متاسفانه ميشنويم که برخی اين راه هزار بار آزموده را بيشتر ميخواهند بـپـيـمايند.
پدران و مادران بلوچی وجود دارند که کودکان خود را بخاطر آنکه به عقوبتهای بد الهی پس از مرگ گرفتار نيايند، با زور و کتک و طرد از کانون خانواده، به اجرای نماز و فرامين مذهبی وادار کرده اند. در صورتيکه کشف مسائل نوين اجتماعی، تحميل مذهب و عقيده سياسی را ممنوع اعلام کرده است. فرزند يا انسانها خود آزادانه در اوقات فراغت از دروس مدرسه چنين سوالاتی در ذهنشان بوجود ميآيد که در صورت سوال کردن از والدين و بزرگترها، ميبايست آنها عاقلانه و با احتياط بسيار در مورد چيزهائی که ديده يا ثابت نميشوند به ذهن کنجکاو کودک پاسخ بدهند و در صورت ندانستن آدرس اشتباه به کودکان و جوانان ندهند.
در برخورد با مسائل اجتماعی و قانونگذاری، انسانها ميبايست با عشق و دوستی و بینهايت عقلانی در آن شرکت نمايند. از آنجائيکه هيچ چيز کامل نيست و هميشه بسوی بالندگی و تکامل در حرکت است، لذا نميبايست نهادها و معيارها را بصورت ايستا و تغيير ناپذير به جامعه عرضه يا روا کرد.
از آنجائيکه هيچ چيز، هيچکس و هيچ عقيده ای عقل کل جامعه نيست، لذا رهبری ها نيز در سايه ی معيارات قانونی ميان مردم و اصنافشان ميبايست تقسيم شوند. درچنين آتمسفری هست که هر عضوی از جامعه برای خود و جامعه اش با دلگرمی و با بينش علمی و عقلانی کار مينمايد. نيز برای آنکه بالنده و خوشبخت شود، همه چيز را با نيت بالندگی نقد ميکند. طبيعی است که انجام همه ی اين کارها و آرزوها از يک نقطه شروع ميشود که اول نقد و سازندگی ی« خود » است. سپس دوستان يا همکاران، و فراتر همروستائيان، هم ملتی ها، ملل ديگر و نهايتا همه ی جهان را بصورت واقعی وطن خود نمود که معنای ديگرش گلوباليزم است.
امروز مردم بلوچستان ميخواهند با بهره برداری از يک معدن آلومينيم (در خاکی که بلوچستان نام دارد) به گرسنگی خود پاسخ بدهند، اما آنهائيکه بنوعی جهان را وطن خود ميدانند اين اجازه را به مردم بلوچستان نميدهند. از اينرو است که مردم بلوچ نه تنها با گلوباليزم بيگانه گردانيده شده اند، بلکه هزاران بار خستگی ی خود را از ايرانی و پاکستانی بودن نيز ابراز داشته اند.
آنچه که در نوشته ی قبلی و به زبان بلوچی بعرض رساندم، از دو مسئله نشئت ميگرفت. 1ـ بکار بردن نام ايران که هيچ معياری از جانب ما و پدران ما در ساختش دخالت نداشته است. 2 ـ فقدان عدم معرفی از جانب اين دوستان گرامی.
ميدانم اين دوستان آگاهانه به من و همه مردم بلوچستان اين حق را خواهند داد تا از طريق نقد به سوالات خود پاسخ دهيم. همانگونه که همه ی ما از افراد رژيم تهران ميپرسيم : چرا بدون دعوتنامه به بلوچستان آمده ايد؟ و آنها جز با بمب و گلوله پاسخی ديگر نداده اند، از اينرو است که با وحشت به هر چيز بی نام و نشان مشکوک ميشويم. اميدوارم با درکی که از خرد انسانی اتان ناشی ميشود بمن حق اين نقد را داده باشيد.
احساسات انسانی و حقوق مردم بلوچستان قابل ستايش و دفاع است.
زندگ ءُ آزات بات بلوچستان.
راجءِ کستر الس پهره ای.


RegardsH.S.Braahui (ulus pahrai)
ulus_pahrai@yahoo.com
braahui@hotmail.com

0 Comments:

Post a Comment

<< Home