Pahra پهره

news about balochistan

Thursday, December 07, 2006

درباره “مسائل قومی در ايران
درباره “مسائل قومی در ايران”شيرين‌دخت دقيقيانshirindokht@hotmailمتن گفتار شيرين‌دخت دقيقياندر سمينار پژوهشی "مسائل قومی در ايران"Colombia University, New York3 December 2006برگزاركننده: سازمان‌های جبهه ملی ايران در آمريكاسلام به دوستان گرامی و تشکر از جبهه ملی ایران که بنیاد این بحث را گذاشته است.رسیدن به پاسخ برای مسئله قومی در ایران، کار چندین سمینار از این دست است. من در فرصتی که دارم می‌کوشم نه پاسخ، بلکه پرسش و صورت مسئله معضل قومی- ملی در ایران را بازنگری کنم و چند نکته روش شناسی برای بررسی‌های مربوط پیشنهاد دهم.نقطه حرکت من در این پیشنهادها، الویت برقراری ساختار دمکراتیک و پاسخگو به مردم ایران است که هر نوع گونه‌گونی، خواه ملی، مذهبی، قومی، دینی عقیدتی را برتابد و حقوق برابر شهروندی را با تفکیک نهاد دین از حکومت و نشاندن هر یک به کار کرد خود تضمین کند. برای رفع تبعیض‌ها، حرکت‌های واکنشی و عصیانی به کار نمی‌آیند. تنها سامان ماندگار و جدی برای رفع تبعیض‌های قومی، مذهبی و تاریخی، نهادهای دمکراتیک نمایندگی هستند که مطالبات صنفی، طبقاتی، گروهی، جنسیتی، قومی، مذهبی و غیره را از راه‌های آزموده شده در جوامع متمدن دنبال کنند. از دید من، امروز در ایران بر همگان ستم چند لایه می‌رود؛ بر همه کسان و گروه‌های اجتماعی که مطالبات برحق اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی آنها نمایندگی نمی‌شود؛ بر همه افرادی که در نبود نهادهای نمایندگی دمکراتیک، خواه پارلمانی و خواه مشارکت مردمی، این نقش را به بهایی گزاف و به قیمت امنیت، شغل، تحصیلات، آزادی و جان خود در درون جهنم توتالیتر به عهده دارند تا خواست دشوار دمکراسی، مدنیت و جامعه مدنی را در بافت زندگی روزمره دنبال کنند و از آن جمله‌اند روزنامه‌نگاران، استادان، فعالین زنان، کارگری، صنفی، سیاسی و دانشجویی. در جستجوی روش شناسی مناسب، گفتارم را حول محور چند پند یا Maxim شکل می‌دهم.سقراط حکیم دو پند ماندگار دارد که زمان بر آنها بی اثر است. اولی این که: «خودت را بشناس»! این «خود» می‌تواند فردیت آدمی و درونی ترین تمایل‌های فردی، هویت‌های گوناگون اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، قومی و ملی باشد که هر فرد انسانی چندتایی از آنها را همزمان با خود دارد. این «خود» همان چیزی می‌تواند باشد که مارتین بوبر از آن به عنوان جایگاه منحصر به فرد و یگانه هر انسان در هستی و «همان جا که ایستاده‌ای» نام می‌برد. پند «خودت را بشناس»، یکی از بهترین ابزارهای روش شناختی را در اختیار مطالعات فرهنگ شناسی قرار می‌دهد، زیرا تنها با بررسی و تفکیک جنبه‌های گوناگون هویت فردی و گروهی است که یک تحلیل علمی شکل می‌گیرد. از سوی دیگر، یکی از ابزار‌های تبادل شناخت میان اعضاء جامعه‌ی انسانی، به توافق رسیدن بر سر تعریف واژگان مورد نیاز است که ما نیز باید به توافقی ابتدایی بر سر تعاریف مربوط به فرهنگ قومی برسیم.برای آن چه در فرهنگ مدرن جهانی Ethnicity نامیده می‌شود، ما در فارسی، واژه مبهم، نارسا و دردسر سازی داریم: قومیت یا وابستگی یا فرهنگ قومی، با همه‌ی القاهای معنایی یاConnotation‌هایش که اگر پایگان تحلیل را بر آنها بنا کنیم، احتمال زیاد دارد که به بیراهه برویم. Ethnicityدر دانشنامه بریتانیکا چنین تعریف شده است: « حس هویت ... و عضویت در گروهی که از زبان مشترک و خطوط فرهنگی مشترک، شامل ارزش‌ها، باورها، مذهب، لباس و غیره و از تاریخی مشترک برخوردارند.» بریتانیکا در شرح این تعریف می‌آورد: « همه انسان‌ها عضو گروه‌های فرهنگی ملی هستند و گاهی عضو بیش از یکی از آنها. در بیشتر این گروه‌ها، کمابیش این حس هست که هویت ملی آنها، غذای آنها، شیوه‌ی زندگی آنها، لباس، عادت‌ها، باورها و ارزش‌های آنها برتر از گروه‌های دیگر است.»براساس دانشنامه دیگر ، دو نوع گروه قومی یا Ethnic Group در طول تاریخ شکل گرفته اند: گروه‌های خویشاوندی یا قبیله و ملت‌ها. هرچه جمعیت‌های بشری در طول تاریخ متحرک‌تر شدند و پدیده کشور بهتر شکل گرفت، Ethnic Group‌ها به ملت نزدیک تر شدند. در Wikipedia می‌خوانیم: « کشور گشایی‌ها، مهاجرت‌ها و ادیانی که انواع ملیت‌ها را در نوردیدند، در تکامل گروه‌های قومی از نوع جدید و خارج از بافت قدیمی سهیم بودند. در عین حال، تمایزهای قومی ممکن است در محدوه‌ی یک کشور همچنان به بقای خود ادامه بدهند...». بر خلاف نژاد که به باور نویسندگان بریتانیکا و نیز محققان طراز اول تاریخ از جمله ارنست رنان محقق و ادیب فرانسوی، الکساندر هومبولت، زبان شناس آلمانی در قرن نوزدهم، و بیستم و برنارد لوییس، تاریخ شناس معاصر، صورتی من در آوردی و دروغین از هویت است Ethnicity واقعیت دارد و بر اساس شباهت‌های فرهنگی، تفاوت‌ها و منافع گروهی شکل گرفته است.Ethno-centrism یا قوم محوری، یعنی این باور که فرهنگ خودی بر فرهنگ دیگران برتری دارد. در قوم محوری، تنها داشتن آن فرهنگ و زبان و مجموعه رفتار و آداب خاص است که مهم انگاشته می‌شود، اما در نژاد پرستی، حتی وقتی دیگری همه‌ی اینها را دارد ولی از نظر تئوری در مقوله‌ی نژاد فرودست می‌گنجد، هرگز مورد قبول قرار نمی‌گیرد. جوامع پیشرفته تر نیز می‌توانند Ethno-centric یا قوم محور باشند. در این زمینهAmeri-Centrism ، Anglo-Centrism و Germano-Centrism به کار می‌رود. نمونه‌ی خنده آور Ethno-centrism این است که یک امریکایی بگوید: در لندن مردم در جهت غلط و عوضی رانندگی می‌کنند. هر چه جوامع، ساختارهای سنتی تری داشته باشند، این رفتار، بیشتر در حیطه‌ی قومی- قبیله‌ای قرار می‌گیرد. اما جالب این که به استناد Oxford English Dictionary اولین بار در ١٩٠٠ Mc Gee که اصطلاح Ethno-centrism را ساخت، آن را یکی از ویژگی‌های فرهنگ‌های ابتدایی دانست.از نظر تاریخی، زمانی گروه‌های قومی کنار یکدیگر قرار گرفتند که امپراتوری‌ها تشکیل شدند. دوران امپراتوری‌ها که در اواخر قرن نوزدهم به سر رسید، Nation-State‌ها به نوبه خود، وحدت سیاسی گروه‌های قومی درون محدوده خود را به ضرب و زور حفظ کردند. از همین جا در فرهنگ سیاسی، دولت یا حکومت مرکزی، همیشه در قطب متضاد با گونه گونی فرهنگی، قومی یا Ethnic Diversity قرار گرفته است. در دوران مدرن، محرک‌های اقتصادی، نظامی، جهانگشایانه و گسترش طلبی‌های مرزی، این گونه گونی‌های فرهنگی، قومی، مذهبی را آلت دست برانگیختن جنگ‌های جهانی و نسل کشی‌های قومی و نژادی کرده‌اند که از جمله فاجعه بارترین آنها کشتار یک میلیون و نیم ارمنی توسط دولت ترک عثمانی در دهه‌ی دوم قرن بیستم، نابودی میلیون‌ها تن یهودیان، کولی‌ها، کمونیست‌ها و همجنس گرایان توسط نازی‌ها و نسل کشی مسلمانان بالکان در سال ١٩٩٣ است.صدها متخصص طراز اول، هر یک در گوشه‌ای معین از این تاریخ‌ها، سال‌ها تحقیق کرده‌اند تا تجربه درگیری‌های قومی، تجزیه طلبی، خودمختاری، فدرالیسم، سانترالیزم دمکراتیک، نسل کشی و نژاد کشی را در قالب صدها هزار صفحه کتاب، نشریه پژوهشی، علمی، آماری، برگ‌های اینترنتی و فیلم‌های مستند ارایه دهند. با وجود این همه کار که شده، در مورد مسائل قومی در ایران، هر فرد صادق و انسان دوستی، خواه ملی گرا، جمهوری خواه، هوادار مشروطه سلطنتی، چپ، ملی- مذهبی و هر گرایش دیگر، لازم است از دادن هرگونه حکم بدون مراجعه به این دستاوردهای علمی پژوهشی خود داری کند. هر وجدان بیدار، خواه ایرانی و غیره، در برابر آنان که می‌خواهند هیزم به آتش اختلاف‌های قومی و ملی در ایران بگذارند، جمعبندی‌های متخصصان درگیری‌های قومی را یاد آور خواهد شد. از میان ده‌ها نام برجسته می‌توان به Susan Woodward استاد علوم سیاسی دانشگاه نیویورک، Devin Haggerty دانشگاه مریلند، William Quandt دانشگاه ویرجینیا اشاره کرد که جمعبندی آنها از رویدادهای بالکان را خیلی سریع مرور می‌کنم:١- خطر جدیدی که صلح جهانی و امنیت را تهدید می‌کند، درگیری‌های قومی و مذهبی است.٢- این درگیری‌ها، حاصل نفرت‌های انباشته شده تاریخی است که در دوران جنگ سرد و توسط حکومت‌های اقتدارگرا پنهان و سرکوب شده بود.٣- دیگر درگیری‌های سیاسی و اجتماعی بر حول محور ایدئولوژی شکل نمی‌گیرند، بلکه عوامل قومی- مذهبی، ملی و نژادی به آن‌ها دامن می‌زند.٤- بر خلاف باور رایج، جوامع هر چه چند فرهنگی تر باشند، صلح آمیزتر هستند.٥- هر چه جنگ‌های داخلی قومی بیشتر طول بکشند و شمار تلفات آنها بیشتر باشد، برگرداندن کشور به صلح و امنیت، دشوارتر خواهد بود.٦- درگیری‌های قومی- مذهبی، روند دمکراتیزه شدن را کند می‌کند.٧- باید دقت کرد که برچسب قومی و مذهبی را به هر گونه درگیری اجتماعی نزنیم وگرنه فقط به بنیادگرایان میدان داده ایم.٨- بر خلاف باور رایج، بمباران و تحریم، فقط رهبران بنیادگرا را قوی تر و دست آنها را در سرکوب داخلی بازتر می‌کند.٩- اکثریت قربانیان درگیری‌های قومی، زنان و کودکان هستند نه سران رژیم‌ها و نه گروه‌های درگیر.از این نمونه اظهار نظرهای کارشناسی بین‌المللی به پند دوم سقزاط می‌رسم که افلاطون در Crito نقل کرده: "همیشه در هر مسئله‌ای، در درجه اول، به نظر متخصصان و کارشناسان گوش بده و عمل کن و نه به نظر عوام". خوب، این طبیعی است که فرد کارشناس، سال‌ها بر موضوع مورد بحث کار کرده ، یا تجربه شخصی و نزدیک با موضوع دارد و نظرش دقیق تر از عوام است. اما خوانش عمیق تر این پند سقراط، دو مقوله را به میان می‌آورد: مسئولیت و پاسخگویی. فرد کارشناس از آنجا که امضاء خود را بر روی نتیجه گیری‌های خود می‌گذارد، از نظر شرافت حرفه ای، علمی و اجتماعی مسئولیت دارد و چنان چه گفتار و کردار او به خسارت‌های مالی، جانی، حیثیتی و ملی برای افراد و جوامع تمام شود، پاسخگو خواهد بود. در حالی که افراد گمنام و عوام چنین نیستند، چون ممکن است نه از لغزش عقلانی بترسند و نه از پرش و خطای منطقی و نه از سفسطه. در دو حالت سرحدی، دخالت عوام در مسائل قومی ایران، زیان‌های جبران ناپذیری به جای می‌گذارد:در بدترین حالت، افرادی غیر مسئول و دارای Secret Agenda سنگ حقوق قومی را به سینه می‌زنند، ولی در واقع، از وطن فروشی ابایی ندارند و حتی پیشوندهای عربی بر روی نام شهرهای ایران هم می‌گذارند و برای جنگ و ویرانی هورا می‌کشند! حالت سرحدی دیگر، مقدس انگاشتن توده‌های مردم است. بازتاب این تصور که توده‌ها باید در باره مسائل قومی تصمیم بگیرند، در نظریه‌های رفراندوم برای جدا کردن استان‌های ایران شنیده می‌شود که سفسطه‌ای هم غیر مسئولانه و هم غیر علمی است، چرا که برای اجرای یک رفراندوم، حداقل ساختار دمکراتیک در وضعیت کنونی وجود ندارد و انتخابات آزاد، سازمان‌های مشارکت مردمی، اتحادیه‌های صنفی، کارگری، زنان، اقوام، احزاب و خلاصه هر نهادی که مطالبات مشخص گروه‌های اجتماعی را مطرح و نمایندگی کند، به شدت زیر ضربه رفته‌اند. رفراندوم، تنها زمانی معنا دارد که در جامعه ای، ساختار دمکراتیک و نهادهای نمایندگی، نهادینه شده باشند و آزادی بیان، اطلاع رسانی، گردهمایی، نقد، تحلیل علمی بی غرضانه، آمارگیری و نظر سنجی به روش‌های دنیای متمدن وجود داشته باشد که در شرایط کنونی نزدیک به صفر رسیده‌اند.نمونه‌ی Ballot‌های امریکا و رای گیری در مورد Proposition‌هایی که فرمانداران ایالت‌ها برای تصویب ارائه می‌دهند، بسیار درس آموز است. در ایالتی مثل کالیفرنیا که گونه گونی فرهنگی بالایی دارد، صدها سازمان مشارکت مردمی یا Non- Profit Organization وجود دارند که افراد گروه‌های اجتماعی، صنفی، ملی، مذهبی، و قومی گوناگون را از شرایط موجود و منافع خود آگاه می‌کنند. در مدل جامعه مدنی امریکا، دولت به نهادها و گروه‌هایی که قصد اصلاح یک معضل اجتماعی را با سازمان دهی و کمک‌های مردمی داشته باشند، اجازه فعالیت می‌دهد. دمکراسی یعنی همین، نه یعنی بهشت؛ یعنی این که مردم بتوانند عملکرد دولت را نظاره و نقد کنند و با تشکل‌های غیر دولتی، فضای خالی و نارسایی‌های کار دولت را پر کنند. در امریکا وقتی فرماندار یک ایالت می‌خواهد Proposition را به تصویب مردم برساند، این ساختار جامعه مدنی به حرکت در می‌آید و سازمان مردم زیر پوشش خود یا Constituency خود را از عواقب یا فواید Propositionآگاه می‌کند. اغلب، ده‌ها سازمان زیر چتر Coalition یا ائتلاف‌های مردمی در می‌آیند و ماه‌ها پیش از مطرح شدن Proposition شروع به کار در میان گروه‌های اجتماعی وابسته به خود می‌کنند. این گروه‌هاکه اغلب هم Ethnic- Based هستند مثل Latino, Hispanic, Asian Pacific و غیره با فرستادن نمایندگان و Organizer‌ها و Advocate‌ها به میان گروه‌های اجتماعی، قومی و صنفی، اطلاعات جمع می‌کنند و به آنها اطلاعات لازم را می‌دهند. به کمک این دستگاه گسترده و ساخته مردم، گروه‌های اجتماعی با حداکثر آگاهی نسبت به منافع خود و پیامد‌های رای خود به پای صندوق‌ها می‌روند. حالا اگر همه این‌ها را حذف کنیم، مردم از کجا بدانند فلان Proposition به نفعشان است یا نه؟ در مناطقی که اقوام ما در ایران زندگی می‌کنند، کدام یک از این ساختارها وجود دارد که تضمین کند فرد به پیامد‌های مثبت و منفی رای خود در رفراندوم آشناست و رای او مورد سوء استفاده قرار نخواهد گرفت؟ به استناد کارل پا پر و ارنست کاسیرر، یکی از عناصر ساختار قبیله ای، اطاعت کورکورانه و به دور از خرد انتقادی است . ما چگونه می‌خواهیم به بقایای این ساختار‌ها در میان اقوام ایران اعتماد کنیم؟ مردم کوچه و بازار ممکن است فقط به صرف آن که کرد بر کرد یا آذری بر آذری جکومت کند، پای سند جنگ‌های قومی، ویرانی و وطن فروشی را امضاء کنند. هر قدر مردم کوچه و بازار به طور فردی معصوم و خوش نیت باشند، می‌توانند در سامان جمعی غلط به نیرویی مخرب تبدیل شوند. این وظیفه نیروها و تشکل‌های کارآمد و آگاه به شرایط جهانی است که منافع این گروه‌ها را در یک تصویر فراگیر به آنان نشان بدهند و به قو ل ایندیرا گاندی، ا و ل، جهانی فکر کنند و بعد، محلی عمل کنند! ا ینک می‌رسیم به پند سوم :لودویک ویتگنشتاین، فیلسوف و منطق‌دان آلمانی- اتریشی قرن بیستم در کتابی که از او به نام Culture and Value به چاپ رسیده می‌نویسد: «وقتی کسی پیشگویی پیامبرانه می‌کند که نسل آینده به فلان مشکل رسیدگی و آن را حل خواهد کرد، نشانه آن است که مسئولانه نمی‌اندیشد، بلکه برای آن چه می‌بایست خود انجام دهد و نداده است، به دنبال عذر موجه می‌گردد. پدر می‌خواهد پسرش در آن چه او در آن موفق نشده، پیروز شود تا مسئله‌ای قدیمی که خودش حل نشده باقی گذاشته، سرانجام به نتیجه برسد. اما غافل از آن است که پسر با صورت مسئله جدیدی رو به رو خواهد شد.»از خود بپرسیم آیا صورت مسئله قومی در ایران همان است که در دهه‌های ٢٠، ٤٠، و یا ٦٠ بود؟ آیا صورت مسئله با دگرگونی بنیادی جهان، از میان رفتن قطب‌های ایدئولوژیک شرق و غرب و عصر جهانی شدن اقتصاد و اطلاعات دست نخورده باقی مانده است؟ به گواه پژوهشگران طراز اول، چون ساموئل ‌هانتینگتون و برنارد لوییس، امروز ما در جهانی به سر می‌بریم که دیگر ایدئولوژی‌ها کانون بحران زا نیستند، بلکه تناقض‌ها، حول محورهای فرهنگی- مذهبی و قومی گسترده می‌شوند. در دنیای امروز، خوانش‌های بنیادگرا، خشونت‌گرا و توتالیتر از دین است که خطر اصلی برای صلح جهانی به شمار می‌رود، همانطور که بیل کلینتون نیز به تازگی اشار ه کرد.آیا در چنین شرایطی، نسل جوان امروز ایران که بیش از ٧٠ درصد جمعیت را تشکیل می‌دهد، ناچار است که به دنبال نسل قبل پدران برود که مسئله ملی را نه تنها حل نکردند، بلکه تاریخی خونین و اسفبار از آن ساختند؟ مگر ما در مناسبات قبیله‌ای باستان به سر می‌بریم که به قول یرمیای بنی، پدران انگور ترش بخورند و دندان پسران کند شود؟ از خود بپرسیم آیا پسران و دختران ، یعنی نسل جدیدی که به قول یرمیا و ویتگنشتاین ناچار نیستند صورت مسئله قدیمی را دنبال کنند، می‌توانند و می‌خواهند صورت مسئله جدید خود را با راه حل‌های قدیمی‌ای حل کنند که پدران، در آن ناکام شده و عقده انباشته‌اند؟زمانی صمد بهرنگی چهره‌ی محبوب، شریف و الهام بخش دنیای نوجوانی ما، آن معلم نیک سرشت روستاهای آذربایجان نوشت که چرا بچه روستاهای عقب مانده‌ی آذربایجان که به زبانی دیگر حرف می‌زند، باید خواندن و نوشتن را به زبان فارسی یاد بگیرد و یادگیری‌اش کند شود؟ حتماً در آن زمان، از جنبه‌هایی حق با او بود، اما اکنون چهره دنیا عوض شده است. حالا که ویدیو و ماهواره و اینترنت به جبر زمان تا اعماق جامعه ایران نفوذ کرده، چه برنامه ریزی به روزی برای بچه‌ی روستایی داریم تا از قافله تمدن جهانی، علم و زبان‌های خارجی- که دانستن آن‌ها برای ملت‌های جهان سوم از نان شب هم واجب‌تر شده - عقب نماند؟ در دنیایی که در آن کشورهای آسیای جنوب شرقی با سرعت روزافزون، جبهه اقتصادی نیرومندی را تشکیل می‌دهند و اعضاء آن چون چین، ژاپن، مالزی و سنگاپور، تجارت جهانی را در قبضه و حتی بازارهای امریکا را تسخیر و نیروی کار و طبقه کارگر در این کشور را تضعیف کرده‌اند، ما تازه می‌خواهیم قبیله قبیله بشویم و قوم محور؟اگر هم محلی فکر کنیم و هم محلی عمل کنیم، آنچه استوار می‌سازیم چه فرقی با قبیله‌گرایی و بازگشت به مناسبات بسته و عقب مانده دارد؟ آیا به صرف آن که از فرهنگ یا زبانی دفاع می‌کنیم که در اقلیت قرار گرفته و یا در طول تاریخ بر ما ستم قومی رفته، مجاز هستیم که دستاورد‌های مهم جامعه بشری چون سامان‌های چند فرهنگی دمکراتیک، نهادهای نمایندگی و مشارکت مردمی را نادیده بگیریم؟ آیا به صرف دفاع از فرهنگ و زبانی در اقلیت، مجاز هستیم عناصری را دامن بزنیم که بطور ناگریز با قبیله گرایی و قوم محوری می‌آیند؟ آیا می‌توان نادیده گرفت که قبیله گرایی و قوم محوری، چه از طرف قوم ظالم و چه مظلوم، از هر دو طرف با عناصری چون انتقام کشی، مجازات خواهی، نظامی گری، اقتدار گرایی و پدر سالاری همراه است؟ آیا ما مجازیم که این ارواح خبیث را بار دیگر احضار کنیم؟آیا اقوام سرزمین‌های حاصلخیز و نفت خیز ما مجازند که مردم تهیدست مناطق کویری و خشک را که از فرهنگ شهر نشینی و صنعتی ضعیفی برخوردارند، تنها بگذارند؟ تاکنون حتی در زیر بدترین، توتالیترین و دیکتاتور ترین حکومت‌های مرکزی، همچنان اندکی از درآمد نفت ، که به همت دکتر مصدق ملی شد، به مناطق فقیر رسیده و یا لقمه‌ای نان دشت‌ها و گندم زارهای کردستان، تکه‌ای پنیر و خوشه‌ای انگور آذربایجان به سفره‌های تهی دستان مناطق بی برکت رفته است. آیا ما مجازیم که با جدا کردن این مناطق حاصلخیز و نفت خیز، صحنه‌هایی شبیه صحراهای آفریقا بیافرینیم که در آن انسان و حیوان روی هم جسد شده‌اند و یا جان می‌کنند؟ یا در بهترین حالت هنرپیشه‌های‌هالیوود، کودکان نیمه جان ما را سیر کنند؟ (که البته من آنها را برای این کارشان در افریقا تحسین می‌کنم.) آیا آرمان ما از ایران، شیر بی‌یال و دم و اشکمی ست که در هر گوشه‌اش آتش جنگ قومی به پاست و حکومت‌های ناتوان برای ایستادن بر پای خود، ناچار به خود فروشی و باج دهی به همسایگان و کشورهای دیگرند؟سرانجام، آیا پدران ما مجازند بار دیگر، پسران را در کوهستان‌های عریان و دور از تمدن، به اسم دفاع از خلق‌های مظلوم قربانی کنند و آنها را از رسیدن به قافله دمکراسی، پیشرفت‌های علمی و فن آوری و یک زندگی شخصی پویا و سالم باز دارند؟پسران به چنین پدرانی می‌گویند: نه! ما صورت مسئله جدید خود را داریم...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home