Pahra پهره

news about balochistan

Wednesday, July 12, 2006



بلوچستان پرس نيوز

Balochistan press News
تماس با ما و ارسال خبر

قوم بلوچ و مبارزه برای کسب حقوق در پاکستان
قوم بلوچ و مبارزه برای کسب حقوق در پاکستان این مقاله با عنوان "بلوچستان، جنگ کی دهانه پر" یعنی "بلوچستان در آستانه جنگ" در یکی از هفته نامه های مهم پاکستان منتشر شده است. با وجود گذشت مدتی از زمان انتشار آن، به علت ادامه بحران در بلوچستان شاید مطالب آن قابل توجه باشد به همین خاطر با امانتداری کامل آن را فقط با تغییر عنوان برای خوانندگان ترجمه کردم بلکه باعث آشنایی آنان با خلق و خوی این ملت و مسایل آن گردد. قوم بلوچ و مبارزه برای کسب حقوق در پاکستان ياسر محمد‌خان تحليلگر مسايل سياسي پاكستان افتخار و تعصب به نژاد و ملت در هر جاي دنيا وجود دارد. اما تعصبي كه بلوچ در سرزمين، نژاد و قبيله خود دارد، در ديگر جاي دنيا يافت نمي‌شود. نشان برتري در جهان، دانش، حكومت، و قدرت و? مي‌باشد اما با وارد شدن در بلوچستان اين قانون تغيير مي‌يابد و رنگ مي‌بازد. آنجا معيار برتري، قبيله است. با فردي بلوچ برخورد كنيد، او از تعداد دام و شتر و دارايي و زمين شما نمي‌پرسد. بلكه از قبيله‌ات سؤال مي‌كند و بنابر آن به تو احترام مي‌گذارد. ژنرال رابرت سنديمن اولين حاكم انگليسي بلوچستان متحد بود. او سرداران بلوچ را در 31 مي 1876 در "مستونگ" گردهم آورد و آنان را براي حمايت از انگليس آماده كرد. سنديمن در همان روزها به ديدار سرداري بلوچ رفت و ماموري بومي را به عنوان مترجم و راهنما همراه خويش برد. وقتي دو نفر به دربار سردار رسيدند، سردار مامور بومي و بلوچ را در كنار خود نشاند و سنديمن در صف مراجعه كنندگان عادي ايستاد. وي به رفتار سردار اعتراض كرد كه سردار با غرور تمام جوابش را اينگونه داد: "اين مامور به قبيله‌اي مساوي با ما تعلق دارد، او مير هست و ما مير هستيم وتنها مير در كنار مير مي‌تواند بنشيند." پاسخ سردار، نمايانگر فرهنگ و رفتار مردم بلوچستان است و ثابت مي‌كند كه اين سرزمين، خطه‌اي منحصر به فرد و ويژه هست. فرهنگ، سنن و رسوم، آداب و ادبيات بلوچستان با ديگر مناطق دنيا فرق دارد. بلوچ مانند ما نمي‌انديشد و براي حل مشكلات به روش ما، راه‌حل پيدا نمي‌كند و اين روشها را نمي‌پسندد. در بلوچستان از هزاران سال قبل، نظام قبيله‌اي رواج دارد و سردارقبيله‌ تمام امور را در دست دارد و فقط به سخن همتايان خود گوش مي‌دهد. در اين سرزمين، پست حكومتي، سرمايه و آموزش اهميت ندارد. مردم آن جان، مال و وجود خود را امانتي به دست سردار مي‌دانند. هرگاه او دستور داد غير از مرگ راهي ديگر نيست. به طبيعت و خوي اين مردم، از رفتار با سنديمن مي‌توان پي‌برد. رابرت سنديمن در سال 1876 ميلادي بلوچستان را اشغال كرد و مقاومت در برابر انگليسي‌ها در بلوچستان تا سال 1918 ادامه داشت. و آنها را وا داشت تا بلوچستان را تقسيم كرده و از وسعت آن بكاهند. قبل از اين اقدام، بلوچستان در شرق تا ديره غازي‌خان، در شمال تا رودخانه هلمند افغانستان، در غرب تا سيستان و بندرعباس و در جنوب تا درياي عرب (و عمان) گسترده بود. انگليسي‌ها، منطقه واقع ميان سيستان و بندرعباس را به ايران واگذار كردند. و با كشيدن خط ديورند، بخشي از بلوچستان را به افغانستان دادند، ديره غازي خان را ضميمه پنجاب كردند و بر مناطق بلوچ نشين‌ خان گرهـ نام جيكب‌‌آباد را نهادند و آنرا به استان سند بخشيدند. انگليسي‌ها تقسيم بلوچستان را ادامه دادند و مناطق مري، بگتي، كهيتران و چاغي را به عنوان سرزمينهاي قبايلي اعلام كردند. و بر نصيرآباد، بولان، كويته و نوشكي نام بلوچستان بريتانيا را نهادند. لسبيله و خاران را مناطق جداگانه‌اي اعلام كردند. و بر سارانوان، جهالاوان، كچهي و مكران نام حكومت (خان‌نشين) كلات را اطلاق كردند. با وجود اين همه اقدامات و تقسيمات، انگليسي‌ها تا سال 1947 با مشكلات فراوان توانستند در بلوچستان باقي بمانند. چارلز نيپر درباره بلوچ‌ها گفته‌است: "شما فقط مي‌توانيد به آنها خوش آمد بگويد و نمي‌توانيد با آنها بجنگيد." اولف كايرو درباره خصوصيات اين قوم مي‌گويد: "تنها راه كنار آمدن و كار گرفتن از بلوچها، احترام‌گذاشتن و عزت‌دادن به آنهاست." محمد‌علي جناح با خصوصيات قوم بلوچ آشنا بود. چنانچه وي به سرداران بلوچ عزت مي‌داد كه در عوض‌آن، بلوچ‌ها قلباً به جناح احترام مي‌گذاشتند. هنگامي محمد‌علي جناح در سال 1945 به بلوچستان آمد، "بلوچ‌ها او و خواهرش فاطمه جناح را با طلا وزن كردند، و به جناح شصت‌كيلوطلا ومقدار زيادي نقره اهداء كردند". ( بنابر روايات مردم عادي، بلوچها به محمدعلي اندازه وزنش طلا و به فاطمه جناح اندازه وزنش نقره هديه دادند.) جناح بعد از تكشيل كشور پاكستان با رعايت آداب و عادات سرداران بلوچ به مذاكره با آنان پرداخت. ولي متأسفانه پس از درگذشت محمدعلي جناح، الحاق بلوچستان به پاكستان توسط حاكمان نظامي صورت گرفت. اين افراد از ايالتهاي سند و پنجاب بودند و از فرهنگ قوم بلوچ آگاهي نداشتند. چنانچه در سال 1948 اولين عمليات نظامي ارتش در بلوچستان انجام شد كه طي آن خان كلات را وادار به الحاق سرزمينش به پاكستان كردند و اين اولين تخم كينه و نفرت بود كه كاشته شد، تا آنكه آهسته آهسته به درخت تنومندي تبديل گشت. در اكتبر 1958 در بلوچستان حكومت نظامي اعلام شد و دولت پاكستان، خان كلات را دستگير كرد. مير نوروزخان، نواب "جهالاوان" عليه حكومت نظامي دست به شورش زد و ايوب‌خان حاكم وقت پاكستان به بلوچستان لشكركشيد. پس از مدت طولاني كشتار و خونريزي، نوروزخان همراه دويست تن جنگجو (پس از تعهد دولت مبني بر سازش) دستگير و در مقر فرماندهي ارتش در كويته محاكمه شد و بنابر قوانين حكومت نظامي به حبس ابد محكوم گشت و فرزندش مير باي‌خان و شش نفر از نزديكانش اعدام شدند. اعدام اين هفت نفر ميان بلوچستان و حكومت مركزي، چنان دوري و شكاف ايجاد كرد كه تا امروز جبران نشده است. بعدها كه دوره نخست وزيري ذوالفقار علي بوتو آمد و دولت ايالتي بلوچستان با ائتلاف حزب ملي‌مردم و جمعيت علماي اسلام تشكيل شد. بوتو دولت ايالتي را به اتهام خيانت منحل كرد. اين امر باعث آغاز تظاهرات و ناآرامي‌ها در بلوچستان گشت. و بوتو ارتش را در بلوچستان پياده و مستقر كرد. در اين عمليات نظامي ارتش، ستم‌ها و تجاوزات زيادي بر بلوچ‌ها روا داشته شد. آبادي‌ها توسط توپخانه ويران شدند، بالگردها بر سر مردم فرود آمدند. عمليات مذكور چهار سال به طول انجاميد ولي بوتو نتوانست بلوچ‌ها را سركوب كند. حتي ناآرامي‌ها بوتو را مجبور به اعلام حكومت نظامي كرد. نوبت به ژنرال ضياء‌الحق رسيد. وي ارتش را به پادگان‌ها فراخواند. و سران حزب ملي‌مردم را آزاد نمود. ولي بازهم از تنفر بلوچ‌ها، نسبت به پنجاب و دولت مركزي كاسته نشد. به تاريخ بلوچستان از حكومت سنديمن تا دوران بوتو بنگريد. تاكنون هيچ قدرتي نتوانست بلوچ‌ها را بوسيله زور سركوب كند. آن بريتانيايي كه سراسر هندوستان را با زور تفنگ و قدرت، غارت كرده بود، وقتي به بلوچستان رسيد. راه مذاكره و سازش را پيش گرفت. اما امروز حكومت پاكستان بدون درك فرهنگ و آداب قوم بلوچ به وسيله زور و ارعاب مي‌خواهد، آنها را سركوب كند. و با توپ و تفنگ ايشان را بترساند. ما چقدر ساده‌انديش هستيم كه تاكنون نمي‌دانيم، زندگي و مرگ در فرهنگ و زبان بلوچ معناي ديگري دارد. محبت و تنفر در ميان اين قوم قرن‌ها ادامه دارد. در آنجا اگر كفاش قبيله‌اي كشته شود، گرفتن انتقام او وظيفه سردار است و اگر سردار اين مسئوليت را نتوانست انجام دهد، حس انتقام‌گيري به وارثان و نسل آينده منتقل مي‌شود. چند نفر بلوچ در كويته به ديدار من آمدند، هنگام مصافحه، يكي از آنان از دست دادن امتناع ورزيد و دستش را عقب كشيد. من علت اين كار را از وي جويا شدم. مرد بلوچ در جوابم گفت: "در عمليات ارتش در سال 1974 پدرم كشته شد، من در آن هنگام سوگند ياد كردم تا وقتي كه انتقام او را نگرفته‌ام با هيچ فردي پنجابي دست ندهم". وقتي كه من به او گفتم: در آن عمليات شركت نداشته‌ام چرا با من مصافحه نمي‌كني؟ او پاسخ داد: "در سرزمين ما دشمني تنها به فرد و خانواده محدود نمي‌شود، جنگ‌ها قبيله‌اي هستند. اگر فردي از قبيله ديگري شخصي متعلق به قبيله ما را به قتل برساند. آنگاه آن تمام افراد آن قبيله، قاتل بشمار مي‌آيند كه پس از آن هر فردي از قبيله قاتل در برابر فردي از قبيله ما قرار گيرد، كشته مي‌شود." اين قوانين و احساسات در بلوچستان وجود دارد. ما در اسلام‌آباد نشسته‌ايم و بدون شناخت آن مردم، در تلاش راه حلي براي مشكلات آنان هستيم. ما بر بلوچ‌ها كساني را گمارده‌ايم، كه بلوچ‌ها آنانرا به عنوان بلوچ نمي‌شناسند و بدين ترتيب سرنخ كار از دست ما گم مي‌شود و هر روز با پيچيدگي‌هايي مواجه مي‌شويم و بتدريج از حل بحران‌ها فاصله مي‌گيريم. يقين داشته باشيد براي بحران بلوچستان صد و يك راه‌حل وجود دارد اما همه آن، با گفتگو و مذاكره آغاز و با آن به پايان مي‌رسند و حتي در يكي از اين راه حل‌ها گلوله وجود ندارد. به گفته چرچيل "جنگي كه پايان آن بر ميز مذاكره باشد، هرگز نبايد اتفاق افتد." ما با گلوله بلوچ‌ها را نمي‌توانيم شكست دهيم و سرزمين‌شان را فتح كنيم. هر بحران و مشكل بلوچستان با مذاكره، آغاز و با آن به پايان مي‌رسد. شايد اين بارهم در بلوچستان گلوله بكار رود و براي اين جنگ دو علت وجود دارد: 1ـ قوم بلوچ در سه كشور پاكستان، ايران و افغانستان زندگي مي‌كنند. اگر پاكستان عليه بلوچستان عملياتي را آغاز كند. آنان به ايران پناه مي‌برند و امريكا به تعقيب آنها مي‌پردازد و امري ديگر رخ مي‌دهد. 2ـ از يكسال قبل خبر داريد كه پاكستان بناي پادگانهاي جديدي براي ارتش را در بلوچستان آغاز كرده است. تحليل‌گران ما به علت نياز اين پادگانها مشكوك و نگران هستند و تا امروز علت اين تصميم را نياز براي آينده مي‌دانند. در حاليكه آنها فراموش كرده‌اند كه بگويند اين پادگانها براي نياز امريكا، ساخته مي‌شوند و نه براي احتياج پاكستان. تا امريكا از آن استفاده كند. اگر چه در بلوچستان، پادگان‌ها و مراكز نظامي جديد وجود ندارد ولي بازهم احتياجي به ساخت آن نيست. چرا كه روابط ايران و پاكستان در همه ادوار ادامه داشته‌است و مرزهاي دو كشور محفوظ و مستحكم هستند و پاكستان غير از چند دسته و تجهيزات زياد ديگري در آنجا مستقر نكرده است. اين نيرو و بناهاي اندك در زمان انگليسيها وجود داشته‌اند و بوتو نيز به آن افزوده است. اكنون به مسايل بلوچستان مي‌پردازيم كه بر دو بخش تقسيم شده‌اند. اول سرداران، نواب‌ها و ميرهاي قبايل بلوچستان‌اند و دوم عموم مردم مظلوم، بي‌بضاعت و ناچار اين سرزمين. بلوچستان سرداران تمام اسباب آسايش زندگي را داراست. راههاي آسفالت تا درب بارگاه سرداران كشيده شده‌است. خودرو، برق، آب و سيلندرهاي گاز در آن جا وجود دارد. اين گروه براي آبياري زمينهاي خود لوله‌كشي هم كرده‌اند و بندها، نهرها و سدها تا كشتزارهاي آنان، آب را مي‌رساند. اينان به تجارتهاي قانوني و غير قانوني مي‌پردازند و به محافل و مراكز سياسي دسترسي دارند و به مشاورت، سفارت و وزارت هم مي‌‌رسند و شهروند درجه يك پاكستان به شمار مي‌روند و در كويته، كراچي، لاهور، پيشاور و اسلام‌آباد منزل مسكوني دارند و از بحرانهاي بلوچستان در سال‌هاي 1958، 1973، 1984، 1990 و 2005 هم بهره سياسي مي‌برند. كليه مذاكرات و اقدام‌هاي حكومت مركزي به اين قشر محدود شده است. ژنرال ايوب‌خان، يحيي‌خان، دوالفقار علي بوتو، ژنرال ضياء‌الحق، بي‌نظير بوتو، نواز شريف و حتي ژنرال مشرف كليه فوايد بحران‌هاي بلوچستان را به قشر سرداران اختصاص داده‌اند. براي جبران ويراني‌هاي بحران اخير 220ميليون روپيه اختصاص يافت كه 120 ميليون آنرا بوسيله بلند پايه‌ترين شخصيت سياسي ايالت و 100 ميليون ديگر توسط نماينده حكومت مركزي براي بازسازي و پيشرفت منطقه "سويي" پرداخت گرديد. اما اين مبالغ فقط تا مهمانخانه يك سردار رسيد و در آنجا مفقود شد. گروه سرداران هميشه با حكومت مركزي همراه است و رهبري پاكستان به دست سندي‌ها يا پنجابي‌ها باشد، آنان به اندازه ديگر سياستمداران از آن فايده مي‌برند. حال آنكه بلوچستان دوم، سرزميني بي‌وارث، محروم و مظلوم است. شما به شهرستانهاي بلوچستان سفر كنيد. پي‌خواهيد برد كه در اين مناطق زندگي دوران قبل از ميلاد رواج دارد. هفتاد و پنج‌ درصد مناطق بلوچستان از نعمت آب، برق، تلفن و راه محروم است. روستاهايي در بلوچستان وجود دارد كه اهالي آن هنوز اتوبوسي را نديده‌اند و بر اتومبيل و قطار سوار نشده‌اند و با شير بز و شتر امرار معاش مي‌كنند و براي اين مردم، مدارس، مراكز درماني و خريد و فروش احداث نشده است و همه اينان در حد پايين‌تري از مردم درجه سه پنجاب و سند زندگي مي‌كنند. چند سال پيش به گوادر و پسني رفتم و مردم آنجا كه در تنفر كامل بسر مي‌برند، مي‌گفتند: اگر از مرز ايران به ما كمك نشود از گرسنگي خواهيم مرد. خوراك، سوخت، لباس، آرد، صابون و همه وسايل زندگي از ايران مي‌آيد. آنها مي‌گفتند: يكبار در گوادر سيلي آمد كه حتي خبر آن به كراچي و اسلام‌آباد نرسيد و بمدت دو هفته از سوي ايران به مردم كمك مي‌رسيد. به گفته مردم آنجا، در اين منطقه نه كارخانه و اداره‌اي و نه مزرعه كشاورزي وجود دارد. بلوچستان سرزميني خشك و بي‌آب و علف است كه هر شهرستان آن به اندازه استانهاي ما وسعت دارد. و در اين منطقه گسترده، چيزي جز فقر و محروميت نمي‌رويد و باعث تأسف است كه در 56 سال گذشته (از تشكيل پاكستان) هيچ دولتي به وضعيت اين مردم رسيدگي نكرده است و كسي بلوچ‌هاي مظلوم را در آغوش نگرفته است و اشكهاي آنان را پاك نكرده است. روابط دولتهاي ما با سرداران بلوچ در آسايشگاههاي آنان محدود بوده است. و تا امروز هيچ دولتي به عموم مردم بلوچ دسترسي نداشته است. اگر جواني از منطقه "سويي"(داراي بزرگترين ذخاير گاز پاكستان) اظهار مي‌دارد: گاز از سرزمين من استخراج مي‌شود و به سراسر پاكستان منتقل مي‌گردد و اهالي پنجاب، سند و سرحد از آن استفاده مي‌كنند و چرا مردم عادي "سويي" از آن بهره‌اي ندارند؟ اين چراي جوان بلوچ به‌حق و مشروع هست و لوله گازي كه تا مناطق ما احداث شده است، بايد به خانه او هم انتقال داده شود. همينگونه اگر شهروند عادي بلوچستان تقاضاي سهم از معادن زغال‌ سنگ و طلا را دارد و در گوادر خواستار حق ملكيت هست، اين خواسته‌هايش بجا مي‌باشد و حق كاملاً با اوست. دولتهاي پاكستان در طول 56 سال گذشته توسط سرداران به بازي گرفته شده‌اند و نتوانسته‌اند مطالب مشروع شهروندان عادي بلوچ را پاسخ دهند. امروز 60 نفر وزير و مسئول در لشكر حكومت مركزي بسر مي‌برند. شما روزنامه‌هاي يك ماه گذشته را مرور كنيد. چند وزير به بلوچستان رفته‌اند؟ چند نماينده حكومت مركزي با مردم عادي اين خطه ديدار كرده‌اند؟ چند وزير به بولان، سبي، لورالايي، ژوب و نصيرآباد سفر كرده‌اند؟ آيا اين وزراء مختص لاهور، كراچي، پيشاور و اسلام‌آباد هستند؟ و دايره مسئوليت آنان به اسلام‌‌آباد محدود است؟ اگر ما بلوچستان را به عنوان بخشي از كشور پاكستان نمي‌پذيريم، اوضاع آن چگونه بهبود مي‌يابد؟ احوال امروز را هم نگاه كنيد كه دولت مركزي فقط و فقط با سردارها مذاكره مي‌كند به مردم عادي بلوچستان اعتنا نمي‌كند و به مطالبات مشروع اين قشر عظيم توجه نمي‌دهد. دولت مركزي برنامه‌ مشخصي را اجرا كند. و همه وزراء دو روز هفته را در بلوچستان سپري كنند و به مناطق دور افتاده بروند و به خواسته‌هاي و شكايات مردم گوش فرا دهند. رؤساء و مديران سازمانها و نهادهاي دولتي از شهرستان‌هاي بلوچستان ديدار كنند. مراكز آموزشي و فني براي آموختن مشاغل در بلوچستان احداث شود. زمين‌هاي كشاورزي ميان طبقات باسواد تقسيم گردد و قدرت در بلوچستان به جوانان مستعد و با پشتكار بلوچ واگذار شود تا با اقداماتي انقلابي افكار و نگاه ملت بلوچ را متحول كنند و با وجود دوري از مركز به آن وفادار بمانند و با امواج سهمگين مقابله كنند. ولي افسوس اين كار انجام نمي‌گيرد و ميان مركز و مردم عادي بلوچ فاصله زيادي وجود دارد، دستها و "قدرتهاي نامعلومي" به اين فاصله مي‌افزايند و نمي‌گذارند حكومت مركزي به عموم مردم دسترسي داشته باشد. چند روز قبل طي ملاقاتي از سرداري بلوچ پرسيدم:" اين چه بازي‌اي هست كه شما در پيش گرفته‌ايد؟" وي علل زيادي براي به وجود آمدن اين اتفاقات ذكر كرد كه يكي از آن مردم عادي بلوچ بودند. سردار مي‌گفت: "مردم ما را مجبور به جنگ و درگيري مي‌كنند." آنها به ما مي‌گويند: "شما در جنگ پيش قدم باشيد. چرا كه حقوق ما به آساني بدست نمي‌آيد، ما براي بدست آوردن حقوق و مطالبات خود مي‌جنگيم تا كشته شويم يا به خواسته‌هاي خود برسيم." اين عقيده يك فرد عادي بلوچ مي‌‌باشد كه قابل توجه است. اگر دولت كمي اهميت بدهد، مي‌تواند به آساني مسايل بلوچ‌ها را حل كند. اگر راه و جاده در بلوچستان احداث نشده است و پلي بنا نشده است. اگر پروژه‌هاي آبرساني، صنعتي و آموزشي و اشتغال‌زا در بلوچستان به اجرا در نيامده‌اند، بيكاري بيدار مي‌كند و از برق و گاز خبري نيست. فراهم كردن و پرداختن به اين امور وظيفه دولت هست و اگر دولت اين تسهيلات را در اختيار آنها نمي‌گذارد، ظاهر هست آنها هم دست به اعتراض و شورش مي‌زنند. بحران بلوچستان، پيچيدگي‌هاي زيادي دارد كه ناآگاهي ما، دخالت امريكا، غرور سرداران بلوچ، دوري از مردم عادي بلوچ، غفلت سياستمداران مركز و سركشي حاكمان نظامي از جمله اين پيچيدگي‌ها بشمار مي‌روند. ما بايد كاملاً اين بحران را درك كنيم و با اراده تمام به حل آن بپردازيم و گرنه بعيد نيست كه سال 2005 به سال 1971 تبديل شود.(در سال 1971 بنگلادش از پاكستان جدا شد.) دولت براي بلوچستان برنامه‌اي آماده كرده است. خدا كند اين برنامه مرهمي بر زخم بلوچ‌ها باشد و با آن محروميت از اين ملت دور شود و بلوچ‌ها از ما راضي گردند. خدا كند سايه جنگ از بلوچستان برچيده شود و كشور ما نجات كند و سالم بماند.
منبع: هفته‌نامه "ضرب‌مؤمن" كراچي سال نهم، شماره دهم، 25 فوريه2005

0 Comments:

Post a Comment

<< Home