Pahra پهره

news about balochistan

Thursday, December 07, 2006

گزارش يك سفر دو روزه به چابهار

وقتي وارد شهرمي شوي ماشين هاي حمل آب و تانكر هاي بزرگي را كه در ورودي هر محله در زمين فرو كرده اند،به تو مي فهماند كه اينجا زندگي يعني آب و آب يعني كالا يي كه نفس زندگي را بريده است
(بخش پاياني)


چابهار صد سال قدمت دارد و در تمام اين سال ها دچار عدم برنامه ريزي صحيح در سطح كلا ن كشور بوده است چهار هزار خانوار كپر نشين چابهار حتي دستشويي بهداشتي هم ندارند آنها افراد آبرومندي هستند كه خشكسالي زندگي آنها راسوزانده است علي دهقان ... درست از پشت حصار و خطوط مرزي منطقه آزاد، شهر چابهار شروع مي شود. انگاري وارد دنياي ديگري شده اي. شهر با فلكه اي به نام فلكه هيأت سه نفره آغاز مي شود. هيأتي كه در اوايل دهه ۶۰ با عضويت سه وزارتخانه مسكن و شهرسازي، راه و ترابري و كشور تأسيس شد و هر كدام از اين وزارتخانه ها مأموريت داشتند تا يك درصد از بودجه هاي عمراني خود را صرف ساخت اسكله شهيد كلانتري و ايجاد تسهيلات زيربنايي در شهر چابهار كنند اما اتفاق دوم هرگز رخ نداد. حالا هم كه حدود دو دهه از آن روزها گذشته است مردم چابهار اين ميدان را فقط با نام فلكه مي شناسند. يكي از اهالي شهر مي گويد: «مردم مي خواهند كه جريان هيأت سه نفره را فراموش كنند. تنها خاطره از اين هيأت اداره بنادر و كشتيراني شهر چابهار است كه تمام بودجه هيأت موردنظر را تصاحب كرد و حالا داراي تشكيلات اداري و مسكوني مدرني است. تشكيلاتي كه آنها را با حصارهاي قطور از شهر جدا كرده و هيچ يك از اهالي بومي حتي نمي تواند به آن نزديك شود». در چابهار همه چيز حصاربندي شده است و درون آنها نيز زندگي به شيوه اي خاص در جريان است. منطقه آزاد، گمرك، شيلات و اداره بنادر و كشتيراني هر كدام محوطه اي از شهر چابهار را به خود اختصاص داده اند. اما درست در همسايگي اين مجتمع هاي دولتي، شهري را نقش زده اند كه هر تازه واردي وقتي به آنجا مي رسد، در همان لحظه اول فقر اقتصادي و فرهنگي، تنها نماي بزرگ و حقيقي است كه درون چشمان او مي نشيند. اينجا تكه اي دورافتاده از استان هميشه محروم سيستان و بلوچستان است، با اين تفاوت كه مردمان آن به دريا تكيه داده اند. زبان همان زبان و رسومات نيز همان آداب. زاهدان به عنوان پايتخت اين ديار سوخته است. منتهي اقتصاد چابهار يك فرق بزرگ با جريان اقتصادي بقيه نقاط استان بلوچ نشين كشور دارد. تو وقتي وارد آنجا مي شوي بايد از كنار يك منطقه اقتصادي و صنعتي عبور كني كه سهم خود را از شهر جدا كرده است و هنگامي كه در شهر قدم مي زني بايد بداني كه درست در پشت حصار مجتمع هاي مسكوني دولت، مردماني زندگي مي كنند كه مي توانند از آب لوله كشي شده يا آب شيرين استفاده كنند. يعني چيزي كه الان حدود ۷ سال است به بزرگترين روياي شهر ۷۰ هزار نفري چابهار تبديل شده است. محمد حسين رئيسي، عضو شوراي شهر چابهار مي گويد: «شهر چابهار به شكل امروزي چيزي حدود يك قرن قدمت دارد و در اين صد سال همواره دچار عدم برنامه ريزي صحيح در سطح كلان كشور بوده است». وي اضافه مي كند: «در سال هاي آخر رژيم گذشته در شهر چابهار پايگاه هاي هوايي و دريايي ساخته شد و سرمايه گذاري هاي زيادي نيز براي آنان صورت گرفت اما هيچ فعاليتي در جهت بهبود فضاي آموزشي، بهداشتي و در كل معيشتي مردم صورت نگرفت. بعد از انقلاب نيز با سرمايه هاي زيادي اداره كل شيلات و بنادر و كشتيراني در اين شهر تأسيس شد، اما باز هم هيچ نوع سرمايه گذاري روي شهر انجام نگرفت». رئيسي مي گويد: «اين فعاليت ها در واقع به خاطر وقوع جنگ و ناامن شدن جنوب كشور انجام شد. در فاصله كوتاهي بنادر صيادي زيادي تأسيس و شيلات نيز قدرت زيادي گرفت به نحوي كه تا چند سال پيش از ۲۵ هزار تن صيد ماهي كشور ۱۲ هزار تن آن در چابهار صيد مي شد. همچنين با شكل گيري هيأت سه نفره، اسكله هاي تجاري هم به وجود آمد. اين اتفاقات دامنه اشتغال را در چابهار گسترش داد، اما سهم مردم بومي از اين اشتغال كمتر از ۲ درصد برآورد شده است». وي مي گويد: «سومين اقدام دولت مركزي تأسيس منطقه آزاد است. طبق قانون، اين منطقه هر سال بايد ۴۰۰ ميليون تومان به شهرهاي اطراف خود كمك كند اما الان دو سال است كه اين مستمري قطع شده. منطقه آزاد به عنوان يك طرح ملي اقتصادي به دنبال سود است و نمي توان به آن خرده گرفت». رئيسي يادآور مي شود: «طي ساليان گذشته در همسايگي شهر چابهار پروژه هاي متعدد اقتصادي و ملي موفقي اجرا و آنها را از شهر جدا كرده اند. اما هنوز هم شهر چابهار با بزرگترين معضلات اقتصادي و فرهنگي دست به گريبان است. در حال حاضر اينجا بيش از ۷۰ هزار نفر جمعيت دارد ولي با اين وجود فقط داراي يك بيمارستان است». عضو شوراي شهر چابهار خاطرنشان مي سازد: «آمار تصادف بسيار زياد است اما هنوز اين شهر ۷۰ هزار نفري يك پزشك مغز و اعصاب ندارد. جراح نيز فقط يك يا دو نفر وجود دارد كه اگر به مرخصي بروند ديگر مردم اين شهر پزشك جراح نخواهند داشت. در چابهار هر سال ۱۰ هزار نفر وارد مدارس ابتدايي مي شوند اما از آن طرف هر سال فقط ۳ هزار نفر در مقطع راهنمايي حضور مي يابند. اين شايد بزرگترين رقم افت تحصيلي كشور باشد». چابهار علي رغم داشتن جمعيتي زياد، آنقدر بزرگ نيست كه تو درون آن گم بشوي. تنها خيابان اصلي اين شهر بلوار نسبتاً بزرگي است كه مثل كمربند به دور تمام محلات و بازارهاي آنجا پيچيده است. وقتي وارد شهر مي شوي ماشين هاي حمل آب و تانكرهاي بزرگي را كه در ورودي هر محله در زمين فرو كرده اند به تو مي فهماند كه اينجا زندگي يعني آب و آب يعني كالايي كه نفس زندگي را بريده است. آنجا درست عين شهرهاي جنگ زده مي ماند. منتهي به جاي تمام گلوله هاي بزرگ كه روزي خاك جنوب ايران را زير و رو كرد، خشكسالي درجه انفجار شهر را به آخر چسبانده است. درست از نخستين ثانيه هاي بامداد تا آخرين نفس هاي روز دختران و زنان بومي با لباس هايي كه پر از رنگ هاي متنوع است، ظرف هاي بزرگ آب را روي سر خود مي گذارند و از اين سوي شهر به آن سوي شهر مي برند. وقتي وارد چابهار مي شوي همه را در كار آب و حمل آن مي بيني. حتي چتربازاني كه راهي اراضي منطقه هستند يك ظرف ۴ الي ۱۰ ليتري را به كمر خود مي بندند كه بعد از اتمام كار و رساندن جنس به صاحب آن با ظرفي پر از آب به خانه بازگردند.


شهر چابهار داراي ۶۵ محله است كه در ورودي و خروجي هر محله ۲ الي ۳ تانكر بزرگ آب كار گذاشته اند. اين تانكرها روزي دو مرتبه توسط شهرداري و سازمان آب پر مي شوند. اين در واقع آب خوراكي اهالي شهر است. هنگامي كه اين تانكرها پر مي شوند، دور تا دور آن مملو از آدم هايي است كه براي برداشتن آب از سر و كول يكديگر بالا مي روند. از دور كه نگاه مي كني تانكر آب شبيه توپ بزرگي است كه آن را در ميان جمعيت نسبتاً زيادي انداخته اند و آنها نيز هر كدام سعي مي كنند توپ را در آغوش خود بگيرند. افرادي هم كه مايل باشند آب شيرين بيشتري مصرف كنند مي توانند آن را به قيمت ۸ تا ۱۰ هزار تومان به ازاي هر تانكر كوچك از سازمان كشتيراني و بنادر و برخي افراد خصوصي كه داراي چاه آب شيرين هستند خريداري كنند. به شهر چابهار كه نگاه مي كني در كنار آنتن هاي تلويزيون كه آن سوي دريا را نشانه رفته است، روي تمام پشت بام خانه هاي سيماني يك تانكر كوچك نيز نصب شده است كه تمام آب مصرفي اهالي آن خانه است. نبود آب در اين شهر هرچند كه يك تصوير ناخوشايند از خشكسالي و تشنگي را به نمايش گذاشته اما از سوي ديگر سبب شده است كه نوعي اشتغال در بخش خريد و فروش آب در اين شهر شكل بگيرد. در واقع اين اشتغال نسبتاً پردرآمد نصيب افرادي شده است كه در خانه و يا زمين خود توانسته اند به چاه آبي دست يابند. هر خانوار چابهاري براي يك بار هم كه شده در خانه خود به حفر چاه اقدام كرده است. اما بعضي از آنها يا به سنگ مي رسند و يا آب شوري نصيبشان مي شود كه حتي براي نظافت نيز مناسب نيست. اما وقتي يك چاه به آب شيرين مي رسد مي تواني پايكوبي اي را ببيني كه در گذشته هاي بسيار دور در سرزمين هاي جنوبي مردم هنگام رسيدن به روغن سياه و يا نفت انجام مي دادند. در حال حاضر صاحبان چاه هاي آب شيرين هر تانكر آب را به ميزان ۸ تا ۱۰ و هر تانكر آب قابل مصرف براي شست وشو را ۵ تا ۷ هزار تومان به فروش مي رسانند. اما آب همه مشكل اين شهر نيست. تو وقتي در آنجا هستي بارها نام محله هاي سرخ ريگ، دريا بزرگ، شيري ها و آتش آباد را مي شنوي. محله هاي قديمي و سنتي اين شهر كه هيچ نشانه اي از گذشته هاي بسيار دور ندارند. از بلوار اصلي شهر چابهار به سمت هر كدام از اين محله ها و يا حتي ديگر محله هاي شهر كه سرازير مي شوي ديگر حتي يك كوچه و يا خيابان فرعي وجود ندارد كه آسفالت شده باشد. «سرخ ريگ» كه زماني جزو محله هاي بنام اين شهر بوده به شكلي عجيب در ميان خاك هاي نرم و سنگ هاي نسبتاً درشت بنا شده است. هنگامي كه در كوچه هاي تنگ و تودرتوي اين محله قدم مي زني در بسياري از نقاط پاهاي تو تا مچ در خاك نرم فرو مي رود. اغلب خانه هاي سرخ ريگ به شكل خانه هاي قديمي ايراني ساخته شده اند. خانه هايي كه داراي يك حياط بود و دور تا دور آن نيز اتاق هاي ۱۲ تا ۱۶ متري مي ساختند. منتهي امروز اين خانه ها درسرخ ريگ بيشتر شبيه مخروبه هايي هستند كه در روزگاران بسيار دور از آنها با عنوان كاروانسرا استفاده مي كردند. در هركدام از اين خانه ها بيش از ۵ خانوار زندگي مي كنند كه هر كدام از آنها نيز هر اتاق را به ميزان ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان اجاره كرده است. وقتي با عكاس روزنامه وارد هر كدام از اين خانه ها مي شديم، آب تنها چيز و بايد بگوييم باارزش ترين دارايي آنها بود كه به ما با عنوان مهمان تعارف مي كردند. در اين محل تنها پرسشي كه به ذهن مي رسد اين است كه اگر روزي در آنجا آتش سوزي اتفاق افتد مردم اين محله آيا بجز سوختن راه ديگري هم خواهند داشت؟ سرخ ريگ از نقطه اي در كنار بلوار اصلي شهر شروع مي شود و به شكلي پهناور در كوچه هاي تودرتو و بسيار تنگ تا كنار ساحل ادامه مي يابد. بخش بزرگي از آن در شرق و غرب نيز به ديوارهاي بزرگ مجتمع هاي مسكوني مي رسد و به عبارتي بن بست است. كف تمام كوچه هاي اين محله مملو از زباله هايي است كه اهالي آنجا مي گويند از شش ماه پيش (يعني آخرين باري كه شهرداري به آنجا رفته است) جمع شده اند. اين درحالي است كه اهالي محله سرخ ريگ نسبت به ساير محل هاي چابهار داراي زندگي نسبتاً مناسبي هستند، چون در خانه هايي زندگي مي كنند كه به وسيله بلوك هاي سيماني بالا رفته است. اما درست در جوار اين محله، مكاني با نام دريابزرگ و كمي آن سوتر در همسايگي مسجد جامع بزرگ چابهار محله آتش آباد قرار دارد كه تمام خانه هاي آنجا كپرهايي است كه با جعبه هاي ميوه و گوني هاي پوسيده ساخته شده است. اهالي اين مناطق اهل روستاهاي اطراف چابهار و بخش دشت ياري (كه داراي ۱۲۱ روستا است) و همچنين نيك شهر هستند كه چند سال پيش به دليل خشكسالي به شهر چابهار مهاجرت كردند. در حال حاضر نيز تمام آنان كارگرهاي گمرك، بنادر و مناطق آزاد هستند كه در خوش بينانه ترين حالت روزي ۴ هزار تومان حقوق دريافت مي كنند. وقتي وارد اين محله ها مي شوي بوي دريا با بوي تعفن چشمان تو را سوراخ مي كند. كپرها به شكلي خاص در كنار يكديگر ساخته شده اند و درون آنها نيز درست به رسم مردم بلوچ تزئين شده است. زندگي آنان تا حد بسيار زيادي شبيه زندگي مردم شبه جزيره هند است. هر روز هنگام غروب وقتي وارد محوطه هاي كپرنشين مي شوي صداي موسيقي هندي و رنگ هاي متنوعي كه در زير نور ضعيف چراغ هاي زنبوري كبود شده است تو را با خود به حال و هواي فيلم هاي قديم سينماي هندوستان مي برد. البته اين را هم بايد گفت كه برخي از كپرها چون در كنار ديوارهاي بزرگ مجتمع مسكوني دولت ساخته شده اند توانسته اند از برخي واحدهاي دولتي (مربوط به كارمندان) برق دريافت كنند. سيم هاي برقي كه از روي ديوار اين مجتمع ها رد شده و در تن برخي از كپرها فرو رفته است كاملاً ديده مي شود منتهي صاحبان اين واحدهاي مسكوني به ازاي برقي كه به هر كپر انتقال مي دهند از صاحب آن ماهانه ۱۲ تا ۱۵ هزار تومان دريافت مي كنند. اين هم براي خود نوعي تجارت در شهر تجاري چابهار است كه نصيب مجتمع نشينان دولتي شده است.


يكي از مسؤولان شهر مي گويد: «در چابهار ۴ هزار خانوار در كپر و يا محله هاي مخروبه زندگي مي كنند كه حتي دستشويي بهداشتي هم ندارند. الان حدود ۱۰ سال است كه مي خواهند تكليف آنها را مشخص كنند اما هنوز هيچ اتفاقي رخ نداده است. اينها افرادي آبرومند هستند كه تنها به دليل خشكسالي تمام زندگي خود را از دست داده اند و در كپر زندگي مي كنند». وي اضافه مي كند: «محله هاي ديگر چابهار نيز به گونه اي در هم فرو رفته و گره خورده است كه كوچكترين اتفاق (مثل آتش سوزي) مي تواند تعداد بسيار زيادي از مردم را از بين ببرد. در چابهار كميسيون برنامه و بودجه و استانداري صاحب زمين هستند. ده سال است كه قول واگذاري زمين داده اند اما تا به حال هيچ كس از مردم حتي يك متر زمين هم دريافت نكرده است». اين مقام شهر مي گويد: «شوراي شهر قبلي چابهار ۱۰هزار هكتار زمين در اختيار داشت كه مي بايست بين مردم تقسيم مي كرد اما ۸ هزارمتر از اين اراضي ناپديد شده و دو هزار هكتار آن نيز در ميان مراكز دولتي تقسيم شده است. شوراي شهر جديد اعلام كرده كه ۸هزار هكتار زمين مذكور به صورت پنهاني به فروش رفته است». وي تصريح مي كند: «درصد قابل توجهي از مردم چابهار بيكار هستند اين در حالي است كه هم اكنون پروژه هاي عمراني در اين شهر در حال ساخت است. مثل پروژه بازسازي اسكله شهيد رجايي كه ۲۰ ميليارد تومان نيز اعتبار دارد اما حتي يك نفر از اهالي بومي در اين پروژه اشتغال ندارند. چابهار تنها يك مشكل دارد و آن هم نداشتن متولي است. مسؤولان مركز كشور هم آن را فراموش كرده اند و مشكلات آنجا را نمي بينند». اين مقام شهري مي گويد: «در چابهار مردم زندگي خود را دارند و مراكز دولتي و حاكميتي نيز براي خود زندگي مي كنند. حتي اين مراكز سهم شان را از شهر چابهار و از مردم آنجا جدا كرده اند». اين فقط تصوير كوچكي از بخش هاي مسكوني شهر چابهار است. اين شهر چند بازار هم به نام بازار سنتي يا بازار دكه اي، بازار نوارفروشان و بازار ميوه دارد كه هر كدام از آنها به شكلي عجيب ساخته شده اند. در اين بازارها از شير مرغ تا جان آدميزاد را مي توان يافت، منتهي تنها كالايي كه به طور مشترك در بازارهاي فوق وجود ندارد بهداشت است. در بازار ميوه فروش ها همه محصولات به روي زمين پهن شده است و فروشندگان با نصب پارچه هاي رنگ و رو رفته اي به درختان شكسته بازار، براي خود سايه باني درست كرده اند و در زير آن يله داده اند. در پشت بازار تا چشم كار مي كند زباله وجود دارد انگار چند سالي مي شود كه در آنجا زباله جمع شده. بازار دكه اي نيز محل عرضه محصولات تجاري است. غرفه هاي اين بازار در ابعاد كوچك، چسبيده به يكديگر و به صورتي چوبي ساخته شده اند و درست در كنار بلوار اصلي شهر و در امتداد ساحل دريا به جلو رفته اند. اتو بخار (از ۸ هزار تا ۱۳ هزار تومان)، مخلوط كن(از ۷ هزار تا ۱۸ هزار تومان)، باند كن وود (از ۱۵ هزار تا ۱۸ هزار تومان)، باندهاي هوندا و تويوتا (از ۲۵ تا ۲۸هزار) و همچنين باندهاي پايونير و آرتش (از ۱۸ تا ۳۵ هزار تومان)، رنگ مو (۱۲۰۰ تومان) و... عمده ترين كالاهايي هستند كه در اين بازار به فروش مي رسند. محصولات موجود در بازار دكه اي يا از منطقه آزاد وارد مي شود و يا از طريق خطوط تجاري دبي به صورت قانوني و غيرقانوني وارد كشور مي شوند. اما بازار نوارفروش ها تنها بازار چابهار است كه هر تازه واردي سراغ آن را مي گيرد. اين بازار تو را با خود به بازارهاي جنوب پاكستان و شهر كراچي مي برد. بازار در كوچه اي بسيار تنگ و به صورت دكه هاي متعدد چوبي ساخته شده است. وقتي وارد آنجا مي شوي صداي خوانندگان ايراني مقيم خارج و همچنين خواننده هاي هندي و اردو زبان از در و ديوار بازار بالا مي رود. انگار آنجا تكه اي جدا افتاده از جريان فرهنگي است كه بعد از انقلاب تمام كشور را فرا گرفته. تمام بازار پر است از عكس هاي بزرگ و كوچك هنرپيشه هاي سينماي فارسي و سينماي هندوستان. در لابه لاي اين خرابه هاي چوبي مي تواني غرفه هايي را پيدا كني كه به صورت آزاد ناس و پان (مواد مخدر جويدني) به فروش مي رسانند. اين مواد از برگ هاي گياهي ساخته مي شوند كه مركز كشت آن در پاكستان است. هر بسته ناس به قيمت ۵۰ تومان و هر بسته كوچك پان نيز به قيمت ۱۰۰ تومان عرضه مي شود. نرخ كيلويي اين مواد تا ۸ هزار تومان قيمت دارد. مصرف اين مواد گياهي به شكل عجيبي در ميان بلوچ هاي كشور عموميت دارد، به نحوي كه وقتي در بازارهاي چابهار قدم مي زني كمتر كسي را مي بيني كه در حال جويدن اين گياه مخدر نباشد. بازار نوارفروشان شايد تنها بازار چابهار باشد كه تمام محصولات موجود در آن به صورت قاچاق از پاكستان و شهر كراچي وارد كشور مي شوند. در اين بازار نوار ايراني ۵۰۰ تومان، نوار هندي و پاكستاني ۶۰۰ تومان و فيلم هاي هندي سه ديسكه تا ۲۵۰۰ تومان به فروش مي رسند. اين محصولات در شهرهاي پاكستان تا يك سوم قيمت هاي فوق خريداري مي شوند. وقتي به انتهاي بازار نوارفروشان مي رسي جمعيت زيادي را مي بيني كه از در و ديوار يك ساختمان تك طبقه فرسوده بالا مي روند. اينجا در واقع محل اجراي بازي محلي كرم برد است. اين بازي شباهت زيادي با بيليارد و اسنوكر دارد منتهي بازيكنان به جاي چوب با انگشت مهره هاي بازي را پرتاب مي كنند. قيمت يك ربع بازي كرم برد ۱۰۰ تومان است اما افرادي كه در آنجا جمع شده اند انتظار دارند كه پس از هر بازي درآمد قابل توجهي نصيب شان شود. اين رسم ساختماني است كه در آن بر سر نيازهاي مادي زندگي شرط هاي كوچك و بزرگي بسته مي شود. شايد حق با اين جماعت باشد، مرد بلوچ بيكاري را با مرگ تعريف مي كند و آنها را در كنار يكديگر مي گذارد. اما در آنجا اگر يك هفته، ۱۰ روز، ۲۰ روز و... برگه باخت براي او بيرون كشيده شود، مي تواند يك روز تمام جيب خود را پر از شانس كند و اين يعني اشتغالي از جنس شير يا خط كه درست در انتهاي شهر سوخته و در لابه لاي خرابه هاي چوبي بازار فروش ناس و پان شكل گرفته است. اين گزارش تنها تصوير مختصري از شهري بود كه مي تواني آن را در شرقي ترين نقطه جنوب نقشه ايران بيابي. شهري دور افتاده از بلوچستاني كه حالا ديگر همه مي دانند بوي درد، فقر و حاشيه هاي ضعيف فرهنگي، تمام روزنه هاي آن را پر كرده است. اين را هم بگوييم كه چابهار نماينده اي هم در مجلس دارد الان بيش از سه سالي مي شود كه كمتر كسي از مردم اين شهر توانسته است بشنود كه او در چابهار حضور دارد. البته اين موضوع ديگر نخ نما شده است كه در بسياري از مواقع چهره هاي شاداب و خندان افرادي كه مي خواهند به طبقات حكومتي نفوذ كنند فقط تا ساعتي پس از انتخابات به روي مردم باز مي شود. اما پس از آن چهره جدي يك آقاي مدير كه در نقطه اي بالاتر از مردم نشسته تنها چيزي است كه با جديت ادامه مي يابد. چابهار را ترك مي كنيم در حالي كه هنوز اين سرود بلوچي در گوشمان زمزمه مي كند: از مرگ نمي ترسم چون دريا در كنار من آرميده است خورشيد بايد بداند كه گرسنگي كودكان مرا بزرگ خواهد كرد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home